پس حسن ظاهرى معيار نيست , چنين نيست كه به يوسف كنعان بگويد , تو احسن
المخلوقينى , و به بلال حبشى نگويد . اين احسن الخالقين بودن كارى به جسم ,
مرحله نباتى و حيوانى ندارد , بلكه فقط به نشئه انسانى كار دارد . البته
موجودات ديگر , حسن هستند و حسن در برابر احسن بايد ساجد باشد و لذا فرشتگان در
برابر انسان بالفعل سجده كردند . و اين كرامت براى افراد متعارف , بالقوه
حاصل است نه بالفعل , و يك راه دارد كه انسان , آن كرامت بالقوه را بالفعل
كند و آن راه تقوا است .
عمده بحث آنست كه ما نپنداريم كه نسبت انسان به فجور و تقوا على السواء
است
. آن مسأله مربوط به انتخاب راه است , انسان هر راهى كه خواست برود مجاز است
. اما كشش انسان و گرايش صورت نوعيه انسان , به سمت كمال روحى او است و اگر
اين صورت را به اين ماده ندادند , براى او عذاب اليم خواهد بود . اين همان
است كه از آن به عنوان فطرى بودن دين ياد مى شود , و همين معنى به صورت(
و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون
) ياد شده است( .
الا ليعبدون
) بيان مسير است يعنى براى اينكه او عابد شود . البته در بحثهاى قبل هم
ملاحظه فرموديد كه عبادت , هدف نهائى انسانها نيست بلكه هدف متوسط است ,
زيرا انسان عبادت مى كند تا به مقام شهود و يقين برسد ( ,
و اعبد ربك حتى ياتيك اليقين
) [19] كلمه( حتى) در اين آيه , براى منفعت است نه براى تجديد و
غايت ,