نقل است که چون آخر عمر او بود ناپيدا شد ، چنانکه به تعيين پيدا
نيست . خاک او بعضي گويند در بغداد است ، و بعضي گويند در شام است ، و
بعضي گويند آنجاست که خاک لوط پيغامبر صلي الله عليه وسلم که به زير زمين
فرو برده است با بسيار خلق ، وي در آنجا گريخته است ، از خلق . و هم آنجا
وفات کرده است .
نقل است که چون ابراهيم را وفاتت رسيد هاتفي آواز داد :الا ان امان
الارض قد مات . آگاه باشيد که امان روي زمين وفات کرد ، همه خلق متحير شدند
تا اين چه تواند ؟ تا خبر آمد که ابراهيم ادهم قدس الله روح العزيز وفات
کرده است .
12
ذکر بشر حافي رحمة الله عليه
آن مبارز ميدان مجاهده ، آن مجاهز ايوان مشاهده ، آن عامل کارگاه
هدايت ، آن کامل بارگاه عنايت ، آن صوفي صافي ، بشر حافي رحمة الله عليه ،
مجاهده اي عظيم داشته است و شاني رفيع ، و مشار اليه قوم بود . فضيل عياض
دريافته بود ، و مريد خال خود بود ، علي بن حشرم ، و در علم اصول و فروع
عالم بود . مولد او از مرو بود . به بغداد نشستي و ابتداي توبه او آن بود
که شورطده روزگار بود . يک روز مست مي رفت . کاغذي يافت بر آنجا نوشته بسم
الله الرحم الرحيم . عطري خريد و آن کاغذ معطر کرد و به تعظيم آن کاغذ را
در خانه نها د . بزرگي آن شب به خواب ديد که گفتند :بشر را بگوي طيبت اسمنا
فطيبناک و تجلت اسمنافتجعلناک طهرت اسمنا فطهرناک فبعزتي لاطيبن اسمک في
الدنيا و الاخرة.آن بزرگ گفت :مردي فاسق است . مگر به غلط مي بينم .
طهارت کرد و نماز بگزارد وب ه خواب رفت ، همين خواب ديد . همچنين تا
بار سوم بامداد برخاست ، وي را طلب کرد . گفتند به مجلس خمر است .
رفته خانه اي که در آنجا بود . گفت :بشر آنجا مي بود ؟
گفتند :بود . ولکن مست است و بي خبر .
گفت :بگوييت که به تو پيغامي دارم .
گفت :پيغام از که داري ؟
گفت :پيغام از خداي .
گريان شد . گفت :آه ! عتاب دارد يا عقابي کند .
گفت :باش تا ياران را بگويم .
با ياران گفت :اي ياران ! مرا خواند . رفتم و شما را بدرود کردم که پيش هرگز مرا در اين کار نبينيد .