responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تذکره الاولياء نویسنده : عطار، محمد بن ابراهیم    جلد : 1  صفحه : 265

گفت : دوش نماز مي کردم و خواستم که به مکه روم و طوافي کنم بسوي زمزم رفتن تا آب خورم پاي من بلغزيد و روي بدان درآمد . اين نشان آنست . نقلست که بدجله رفته بود بطهارت و مصحف و مصلا در مسجد بنهاد پيرزني درآمد و برگرفت و مي رفت معروف از پي او مي رفت تا بدو رسيد با وي سخن گفت سر در پيش افکند تا چشم بر وي نيفتد ، گفت هيچ پسرک قرآن خوان داري ت گفت ني ، گفت مصحف بمن ده ، مصلي ترا . آن زن از حلم او بشگفت ماند و هردو آنجا بنهاد .معروف گفت مصلي ترا حلال بگير . آن زن از شرم و خجالت آن بشتافت برفت .

نقلست که يک روز با جمعي مي رفت جماعتي جوانان مي آمدند و فساد مي کردند تا بلب دجله بسيدند ياران گفتند يا شيخ دعا کن تا حق تعالي اين جمله را غرق کند تا شومي ايشان از خلق منقطع شود .

معروف گفت : دستها برداريد .

پس گفت الهي چنانکه درين جهان عيش شان خوش دادي در آن جهان شان عيش خوش ده. اصحاب بتعجب بماندند . گفتند :خواجه ما سر اين دعا نيم دانيم ! گفت : آنکس که با او مي گويم مي داند . توقف کنيد که هم اکنون سر اين پيدا آيد آن جمع چون شيخ بديدند رباب شکستند و خمر بريختند و لرزه بر ايشان افتاد و در دست و پاي شيخ افتادند و توبه کردند .

شسيخ گفت ديديد که مراد جمله حاصل شد ، بي غرق و بي آنکه رنجي بکسي رسيد .

نقلست که سري سقطي گفت : روز عيد معروف را ديدم که مي گريست .

گفتم : چرا مي گريي؟

گفت : من يتيمم نه پدر دارم و نه مادر ، کودکان ديگر را جامه هاست و من ندارم و ايشان جوز دارند و من ندارم . اين دانه ها از بهر آن مي چينم تا بفروشم و ويرا جوز خرم تا برود و بازي کند .

سري گفت اين کار من کفايت کنم و دل ترا فارغ کنم کودک را بردم و جامه درو پوشيدم و جور خريدم و دل وي شاد کردم در حال نوري ديدم که در دلم پديد آمد و حالم لوني ديگر شد .

نقلست که روزي معروف را مسافري رسيد در خانقاه و قبله را نمي دانست روي بسوئي ديگر کرد و نماز کرد . چون وقت نماز درآمد ، اصحاب روي سوي قبله کردند و نماز کردند آن مسافر خجل شد . گفت : آخر مرا چرا خبر نکرديد ؟ شيخ گفت :ما درويشيم و درويش را با تصرف چه کار؟

آن مسافر را چندان مراعات کرد که صفت نتوان کرد .

نام کتاب : تذکره الاولياء نویسنده : عطار، محمد بن ابراهیم    جلد : 1  صفحه : 265
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست