و گفت : اول توبه اجابت بفعل بود و انابت بدل و توبه به نيت و استغفار از تقصير .
و گفت : صوفي آن بود که صافي شود از کرد و پر شود از فکر و در قرب خداي منقطع شود از بشر و يکسان شود در چشم او خاک و زر .
و گفت : تصوف اندک خوردن است و با خداي آرام گرفتن و از خلق گريختن .
و گفت : توکل حال پيغمبرانست هر که در توکل حال پيغمبر دارد ؛ گو سنت او فرومگذارد .
و گفت : اول مقامي در توکل آنست که پيش قدرت چنان باشي که مرده پيش
مرده شوي تا چنانکه خواهد او را مي گرداند و او را هيچ ارادت نبود و حرکت
نباشد .
و گفت : توکل درست نيايد الا به دل روح و بدل روح نتواند کرد الا بترک تدبير .
و گفت : نشان توکل سه چيز است : يکي آنکه سوال نکند و چون پديد آيد بپذيرد و چون نپذيرفت بگذارد .
و گفت : اهل توکل را سه چيز دهند ؛ حقيقت ، يقين و مکاشفه غيبي و مشاهده قرب حق تعالي .
و گفت : توکل آنست که خداي را متهم نداري يعني آنچه گفته است بتو رساند .
و گفت : توکل آنست که اگر چيزي بود و اگر نبود ؛ در هر دو حال يکسان بود .
و گفت : توکل دل را بود که با خداي زندگاني کند بي علاقتي .
و گفت : جمله احوال را روئي است و قفايي مگر توکل را که همه روي است بي قفا .
معني آنست که زهد و تقوي اجتناب دنيا بود مجاهده در مخالفت نفس و
هوا بود علم و معرفت در ديد و دانش اشيا بود ، خوف و رجاء از لطف و کبريا
بود تفويض و تسليم در رنج و غنا بود . رضا بقضا بود و شکر بر نعما بود و
صبر بر بلا بود و توکل بر خدا بود لاجرم توکل همه روي بي قفا بود اگر کسي
گويد دوستي نيز همچين است که توکل بر خداي است گوييم ، دوستي بر خداي نبود
با خداي بود .
و گفت : دوستي دست بگردن طاعت کردن بود و از مخالفت دور بودن.