در ماجراى دفاع از دين , بصيرت بيش از چيزهاى ديگر براى انسان لازم است . بى
بصيرتها بدون اينكه بدانند , فريب ميخورند و در جبهه باطل قرار ميگيرند ,
چنانكه در جبهه ابن زياد كسانى بودند كه از فساق و فجار نبودند ولى از بى
بصيرتها بودند . اينها درسهاى عاشورا است . البته همين درسها كافى است كه يك
ملت را از ذلت به عزت برساند . همين درسها ميتواند جبهه كفر و استكبار را
شكست بدهد . اينها درسهاى زندگى ساز است اين , آن جهت اول است .
جهت دوم از جهات مربوط به حادثه عاشورا , عبرتهاى عاشورا است . عاشورا غير
از درس , يك صحنه عبرت است انسان بايد در اين صحنه نگاه كند تا عبرت بگيرد
. عبرت بگيرد يعنى چه ؟ يعنى خود را با آن وضعيت مقايسه كند و بفهمد در چه حال
و وضعى قرار دارد . چه چيزى او را تهديد ميكند و چه چيزى براى او لازم است .
اين را عبرت ميگويند . مثلا هنگاميكه شما از جاده اى عبور ميكنيد و اتومبيلى را
مى بينيد كه واژگون شده يا تصادف كرده و آسيب ديده و سرنشينانش نابود شدند ,
مى ايستيد و به آن صحنه نگاه ميكنيد چرا , براى اينكه عبرت بگيريد . براى اينكه
بر شما معلوم بشود كه چه جور سرعت و حركت و چه جور رانندگى به اين وضعيت
منتهى ميشود . اين هم نوع ديگرى از درس است , اما درس از راه عبرت گيرى .
حال ميخواهيم اين را يك قدرى بيشتر بررسى كنيم .
اولين عبرتى كه در قضيه عاشورا ما را متوجه خود ميكند اين است كه ببينيم چه
شد كه پنجاه سال بعد از در گذشت پيغمبر ( ص ) جامعه ء اسلامى به آن حد رسيد كه
كسى مثل امام حسين ( ع ) ناچار شد براى نجات جامعه اينچنين فداكارى بكند . يك
وقت اين فداكارى بعد از گذشت هزار سال از