امـام صـادق (ع ) در پـاسخ به سؤ ال شخصى كه پرسيد: چرا قرآن هر
چه بيش تر منتشر مى شود، طراوت و شادابى آن بيش تر مى گردد (برخلاف ساير
كتب كه با گذشت زمان كهنه مى شود)، فرمودند:
زيـرا خـداونـد تبارك و تعالى آن را براى زمانى خاص و مردمى خاص
قرار نداده و بنابراين ، در هـر زمـان ، جـديـد و تـازه اسـت و در نـزد هـر
مـردمـى ، طراوت و شادابى خود را تا روز قيامت دارد.(104)
راز اصـلىِ ابـدى پـيـام قـرآن آن اسـت كـه قـرآن مـجـيـد از دو
بـخـش تـشـكـيل شده : بخشى به بيان حقايق جهان هستى و سنن و تاريخ گذشتگان
پرداخته كه اين ها حقايق خارجى هستند كه هرگز تغيير نمى پذيرند و بشر نيز
هميشه محتاج به دانستن آنها است . بـخـش ديـگـر نيز كه بيان تكاليف و بايد و
نبايدها براى بشر است ، هماهنگ با فطرت بشر صـادر شده و به همين دليل ، با
گذشت زمان ، كهنه نمى شود. درست است كه با گذشت زمان ، ابـزار و وسـايل
زندگى بشر گسترش و پيشرفت پيدا مى كند، اما اين ها تاءثيرى در نيازها،
استعدادها، كمال جويى و روابط صحيح انسان ها با خود، خدا و ديگران ندارد و
اگر احكام كلى ، كه براى تعيين اين روابط وضع شده ، مطابق ساختمان وجودى و
فطرت بشر پى ريزى شده بـاشـد، تـغـيـيـر مـواد خارج از وجود او ضررى به
مصلحت موجود در آن احكام نمى زند تا مستلزم تـغـيـيـر آن هـا بـاشـد. قـرآن
كـريـم اصـول و مـوازيـن فـكـر و عمل را عرضه مى كند و اين اصول جاودانه
است ؛ چون آنچه متناسب با آفرينش و فطرت بشر و تاءمين كننده مصالح اوست ،
حق است و حق هرگز از بين نمى رود.
نتيجه روى گردانى از حق نيز حتماً گمراهى است :
((فَماذا بَعْدَ الْحَقِّ اِلا الضَّلالُ))(105)
پس از حق ، چه چيزى جز ضلالت و گمراهى است ؟
جامعيّت
بـيـش تـر كـتـاب هايى كه توسط انديشمندان بشرى نوشته شده به
بعدى از ابعاد زندگى انـسـان ، هـسـتـى ، جـامـعـه و تـاريـخ پـرداخـته ،
اما قرآن نه اختصاصاً كتاب فلسفى است ، نه تـاريـخـى ، نـه داسـتـانـى ،
نـه فـقهى و حقوقى ، نه اقتصادى يا اجتماعى ، نه سياسى ، نه تـربـيـتى ، نه
عرفانى ، نه اخلاقى و نه مانند آن ، بلكه كتاب هدايت انسان ها است و به
همه ابـعـاد وجـود بشر توجه داشته و هر آنچه را براى هدايت انسان ها لازم
است ، دربردارد؛ يعنى : هـم حاوى نكات فلسفى است و هم تاريخى ، فقهى ،
اقتصادى ، سياسى و تربيتى و از اين جهت ، كـتـابـى جـامـع است و براى هدايت
انسان ها نكته اى را فروگذار نكرده است . از اين رو، قرآن درباره اين
ويژگى خود فرموده است :
و فرو فرستاديم بر تو اين كتاب را درحالى كه بيان كننده و روشنگر هر چيزى است .
علاّمه طباطبائى (ره ) در تبيين جامعيّت قرآن مى نويسد:
از آن جـا كـه قـرآن كـتـاب هـدايت براى عموم مردم است ، ظاهراً
منظور از ((كلّ شئٍ)) امورى است كه مـردم در امـر هـدايـت خـود بـدان
مـحـتـاجـند؛ مانند: معارف مربوط به مبداء و معاد و اخلاق فاضله و شرايع
الهى و داستان ها و مواعظ. پس قرآن بيانگر همه اين امور است .(107)
ايـشان سپس به قول ديگرى كه معتقد است منظور از ((كلّ شى ء)) اعمّ از معارف واحكام دينى است اشاره كرده ، مى نويسد:
قـرآن كـريـم بـا دلالت لفـظى (و ظاهر آياتش ) بر بيش تر از آنچه
گفته اند (بيان مطالب مـربـوط و لازم بـراى هدايت ) دلالت ندارد، ليكن در
روايات آمده كه قرآن تبيان هر چيزى است و عـلم آنـچه بوده ، هست و خواهد
شد، همه در قرآن است و اگر اين روايات صحيح باشد، لازمه اش اين مى شود كه
مراد از ((تبيان )) اعمّ از بيان به طريق دلالت لفظى (و ظاهر آيات ) مى
باشد و هيچ بعدى هم ندارد كه در قرآن كريم اشارات و امورى باشد كه آن
اشارات از اسرار و نهفته هايى كشف كند كه فهم عادى و متعارف نتواند آن را
درك نمايد.(108)