استعمال مجازى را ممكن و قابل فهم و ادراك مى سازد .
پس گوينده اگر بين لفظ و متعلق مجازى آن اين نوع علقه و رابطه
را ديد مى تواند با استعمال مجازى منظورش را برساند و اگر اين وسيله براى
تفهيم و تفاهم كافى بود و شنونده منظور گوينده را فهميد مى توان نتيجه
گرفت كه استعمال مجازى طبق ضابطه و قاعده و در مجراى صحيح بكار رفته و
منظور نهايى يعنى انجام محاوره و تفهيم و تفاهم حاصل شده است .
علائم حقيقت و مجاز :
گاهى اتفاق مى افتد كه استعمالات مجازى آنقدر زياد است كه
تميز و تشخيص آن از كاربردهاى حقيقى مشكل مى شود . در اينجا لازم مىآيد
ضوابط و ملاكهايى براى تشخيص حقيقت از مجاز وجود داشته باشد . اصوليين
براى اين تميز و تشخيص , ملاكهايى در نظر گرفته اند كه مهمترين آنها
عبارتند از : تبادر و صحت سلب .
الف ) تبادر ت , در اصطلاح اصوليين يعنى سبقت به ذهن . علماى
اصول مى گويند براى تشخيص حقيقت از مجاز اولين ملاك تبادر است , يعنى
در برخورد با الفاظ و كلمات بايد ديد اولين معنايى كه به ذهن شنونده
خطور مى كند چيست ؟
در كتب لغت هم معمول است كه لغت نويس ابتدا معناى حقيقى لغت
را در مقابل آن مى نويسد و بعدا برخى از صور استعمال مجازى آنرا مىآورد .
لغت نويس براى قرار دادن معنى لفظ , در عرف جستجو مى كند و اولين مورد
استعمال را به عنوان معنى حقيقى لغت