در مباحث گذشته ديديم كه الفاظ براى رساندن معانى وضع شده اند
و حالات چهار گانه وضع لفظ و وضعيت موضوع له را مورد مطالعه قرار
داديم . حالا با توجه به مباحث گذشته مى خواهيم كاربردهاى عملى الفاظ
را معين كنيم , و به همين جهت اولين موضوعى كه بايد در اين زمينه مورد
بررسى قرا رگيرد حقيقت و مجاز است .
مراد از حقيقت اينست كه هر گاه لفظى . در معنايى كه براى آن وضع
شده است بكار رود اين استعمال حقيقى و از نظر اصول , عنوان اين موضوع
حقيقت است . مثلا وقتى مى گوئيم : ماه , و از اين لفظ يكى از اقمار
آسمانى با مشخصات خاصى را اراده مى كنيم اين استعمال حقيقى است .
گاهى در محاورات به صورت ديگرى عمل مى شود , يعنى الفاظ براى
موضوع له حقيقى مورد استفاده قرار نمى گيرند بلكه با ترتيبات و طبق
قواعد خاصى براى معانى مجازى به خدمت گرفته مى شوند . مثلا در اشعار شعرا
و كتب نويسندگان بكرات مشاهده مى شود كه الفاظ , كلمات و عبارات در
غير موضوع له حقيقى مورد استفاده شعرا , ادبا و نويسندگان قرار مى گيرد ,
و به همين جهت