چون ممكن الوجود به وصال واجب الوجود نمى رسد و
ممكن الوجود، واجب الوجود نمى شود، بنابراين وصال ممكن و
واجب به يكديگر چه مى باشد و نوع و كيفيّت آن چيست؟ و اينكه
مى گويند سالكى به قرب حقّ رسيده و ديگرى از خدا دور مانده است و فيض
خدا براى سالك بيشتر و براى يكى ديگر كمتر است به چه معنى است و اين تفاوت
چگونه پيدا مى شود؟
511) زمن بشنو حديث بى كم و بيش
ز نزديكى تو دور افتادى از خويش
شيخ محمود شبسترى: از من حكايت واقعى قُرب و بُعد آنچنان كه هست بى كم و زياد بشنو. زيرا تو به حكم ﴿نحن اقرب اليه من حبل الوريد﴾[2]
چون بسيار به حقّ نزديك هستى از خود دور افتاده اى و نمى دانى
كه حقّ در وجود تو ظاهر شده و هستى تو وابسته به حقّ است.
512) چو هستى را ظهورى در عدم شد
ز آنجا قرب و بعد و بيش و كم شد
هستى وجود مطلق
[1] گلشن عشق، توضيح دكتر محمد رضا برزگر خالقى و عفت كرباسى، چاپ اول، تهران، 1374، انتشارات سخن، ص 237.