نام کتاب : تاريخ تحليلي اسلام نویسنده : نصیری رضی، محمد جلد : 1 صفحه : 213
كوشش سازنده خاندان پيامبر (صلى الله عليه وآله) و مناديان رستگارى و
عدالت در جهت ايجاد حكومت اسلامى در آينده نزديك را به يأس مبدل كرده بود.
بهطور طبيعى، زمينهسازى براى رسيدن به اين هدف در درازمدت از رهگذر كار
فرهنگى و تربيت نيروى انسانى متناسب ممكن بود و امام سجاد (عليه السلام) در
اين راستا گام برداشت. او كوشيد، ضمن تبيين تفكر اصيل اسلامى بدعتها و
تحريفهاى شكننده را بنماياند.
براى آشنايى بهتر با وضعيت سياسى ـ اجتماعى آن دوران، اشاره به زندگى و سلطنت يكى از فرمانروايان آن عصر ضرورى مىنمايد.
حكومت عبدالملك
در دوران امامت حضرت سجاد (عليه السلام) ، سردمداران حكومت آشكارا و
بىهيچ پردهپوشى به مقدسات اسلامى دهن كجى مىكردند. حكومت اسلامى دستخوش
انحراف گشته، به حكومتى خودكامه تبديل شده بود و كارگزاران حكومت نيز
زشتترين رفتار را با مردم داشتند.
به دليل اينكه 20 سال از امامت حدود 33 ساله امام زينالعابدين
(عليه السلام) در خلافت عبدالملك گذشت، بخش كوچكى از اسناد تاريخى مربوط
به اين عصر را ورق مىزنيم.
عبدالملك كه مورخان درباره او حرفهاى ضد و نقيضى زدهاند،
سرگرم تلاوت قرآن بود كه خبر مرگ پدرش مروان و آغاز خلافت خود را دريافت.
با شنيدن اين خبر، قرآن را بست و گفت: اكنون ميان من و تو جدايى افتاد و
ديگر مرا با تو كارى نيست. [1]
او بهراستى از قرآن جدا بود و در اثر غرور و قدرت، بيشتر جدا
شد. سيوطى و ابناثير مىنويسند: در تاريخ اسلام، عبدالملك نخستين كسى بود
كه نيرنگ و خيانت ورزيد و عمروبنسعيدبنعاص را، پس از امان دادن، كشت. او
مردم را از سخن گفتن در حضور خليفه بازداشت و از امربهمعروف جلوگيرى كرد.
[2]
او، دو سال پس از شكستدادن عبداللهبنزبير در مكه (سال 75 هـ
.ق)، در جريان سفر حج وارد مدينه شد و خطاب به مردم چنين گفت: من نه چون
خليفه خوارشده (عثمان) هستم; نه مانند خليفه آسانگير (معاويه) و نه مانند
خليفه سست خرد (يزيد) من مردم را جز با شمشير