نام کتاب : شرح دعای کمیل نویسنده : حسین انصاریان جلد : 1 صفحه : 341
حسد چه مى برى اى سست نظم بر « حافظ » ^^^ قبولِ خاطر و لطف سخن ، خدادادست[1]
براى رهايى از اين بند خطرناك و اسارت هلاكت بار ، تأمل در احوالات گذشتگان و شركت در مجالس مفيد مذهبى و مطالعه ى كتاب هاى تاريخ و دقت در قرآن و آثار اهل بيت (عليهم السلام) و رفتن به گورستان و قدم زدن در ميان قبرها و انديشه در وضع به خاك خفتگان ، دارويى بسيار مؤثر است .
آرى ، وقتى دل دچار آرزوهاى سرابوار باشد و روح و جان و قلب در لجن زار خواسته هاى بى مورد دست و پا زنند ، انسان از منافع واقعى دنيا و آخرت و سودهاى حقيقى زندگى و حتى ثمرات پرقيمت دانش و فكر خود هم باز مى ماند .
حكايتى عجيب
عطار نيشابورى روايت مى كند كه : روزى حسن بصرى به جايى مى رفت ، در حال رفتن به رود دجله رسيد و به انتظار ايستاد ، ناگهان حبيب اعجمى كه از زمره ى زاهدان و عابدان بود ، در رسيد ، گفت : اى پيشوا چرا ايستاده اى ؟ گفت : به انتظار كشتى ايستاده ام . گفت : اى استاد من از تو دانش آموخته ام و در حال دانش آموختن از تو فرا گرفته ام كه : حسد مردمان را از دل بيرون كن و آرزوهاى دور و دراز را از خود برطرف نما تا جايى كه آتش عشق به دنيا بر دل تو سرد شود ، آنگاه با اين مقام پاى بر آب بگذار و از آب بگذر ! ناگهان حبيب پاى بر آب گذاشت و برفت ; حسن بيهوش شد ، چون به هوش آمد گفتند : تو را چه شده ؟ گفت : او دانش از من آموخته و اين ساعت مرا سرزنش كرد و پاى بر آب نهاد و برفت ، اگر فرداى قيامت ندا رسد كه بر صراط بگذر و اين چنين فرو مانم چه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ حافظ شيرازى ، ديوان اشعار ، شماره ى 37 .
نام کتاب : شرح دعای کمیل نویسنده : حسین انصاریان جلد : 1 صفحه : 341