حق باز مى دارد و امّا آرزوهاى دور و دراز ، آخرت را از ياد انسان مى برد » .
حافظ مى فرمايد :
بيا كه قصر امل سخت سست بنيادست ^^^ بيار باده كه بنياد عمر بر بادست
غلام همت آنم كه زير چرخ كبود ^^^ ز هرچه رنگ تعلق پذيرد آزادست
چه گويمت كه به ميخانه دوش مست و خراب ^^^ سروش عالم غيبم چه مژده ها دادست
كه اى بلندنظر شاهباز سدره نشين ^^^ نشيمن تو نه اين كنج محنت آبادست
تو را ز كنگره ى عرش مى زنند صفير ^^^ ندانمت كه در اين دامگه چه افتادست
نصيحتى كنمت ياد گير و در عمل آر ^^^ كه اين حديث ز پير طريقتم يادست
غم جهان مخور و پند من مبر از ياد ^^^ كه اين لطيفه عشقم ز ره روى يادست
رضا به داده بده ، وز جبين گره بگشاى ^^^ كه بر من و تو ، در اختيار نگشادست
مجو درستى عهد از جهان سست نهاد ^^^ كه اين عجوز عروس هزار دامادست
نشان عهد و وفا نيست در تبسم گل ^^^ بنال بلبل بى دل كه جاى فريادست