آنان
(اهلبيت پيامبر عليهم السلام) رمز حياتِ دانش، و رازِ مرگِ جهالتاند، آناناند
كه داورىشان بازگوى دانش و آگاهى و سكوتِشان، نشانگر منطق و برونشان، انعكاس
روشنى از درونشان است. نه از دين سر مىپيچند و نه در آن به اختلاف دچارند و چنين
است، كه قرآن در جمع آنان، گواهى صادق و خموشى گوياست.
و
امّا تجزيهاى كه در سقيفه پديد آمد و نتيجه حاصلِ از آن، جدايى مرجعيت علمى از
مرجعيت سياسى در امر جانشينى پيامبر صلى الله عليه و آله و سر برآوردنِ نااهل از
پيراهنِ اهل شد؛ تجزيهاى نامبارك و فاجعهآميز بود. اگر چه دانشمندان اهل سنّت
كوشش بسيار كردهاند، تا از اهميّت آن بكاهند يا حتّى آن را انكار كنند. و امّا
خليفه دوّم، در گفتارى كه از او رسيده است، به بزرگى اين فاجعه خسارتبار، ناگزير،
اعتراف كرده است. و با اين كه او خود، كارگردان اصلى سقيفه است، چنين مىگويد:
بيعتى
كه در سقيفه انجام گرفت، كارى بدون فكر و انديشه و ناگهانى بود؛ لغزشى بود كه
اتفاق افتاد، امّا خداوند مسلمانان را از گزند آن نگاه داشت؛ «الا انَّ بَيْعَةَ
ابىبَكرٍ كانَتْ فَلتَةً وَقَى اللَّهُ المُسلِمينَ شَرَّهَا». [1]
و
جالب اين كه خليفه، به اين اعتراف اكتفا نكردند، گفتند: