پس
از خود تا آخِرِ تاريخ، و بر همه بشريت و تمدّنهاى پس از خود، حق دارد و همه و هر
كدام به گونهاى مديون و مرهون اويند.
آيا
قيام حسين عليه السلام دفاع شخصى بود؟
مؤلّف
آورده است كه:
اين
مطلب توجّه اهل نظر را جلب مىكند كه امام حسين عليه السلام گاهى از تشكيل حكومت
اسلامى، سخن مىگويد و در ضمن خطبهاى مىفرمايد: «نَحْنُ اوْلى بِوِلايَةِ هذا
الامْرِ مِنْ هؤُلاءِ؛ ما براى زمامدارى و حكومت اسلامى از اينان يعنى بنى اميّه
شايستهتريم.
و
گاهى، مسئله كنارهگيرى را به ميان مىكشد و مىفرمايد: «دَعُونِي انْصَرِفُ الى
مَأمَنِي؛ مرا آزاد بگذاريد به جايى بروم كه امنيّت داشته باشم». و گاهى، دم از
كشته شدن مىزند و مىفرمايد: «انِّي لا أَرَى الْمَوْتَ إلّاسَعَادَةً؛ من مرگ را
به جز سعادت نمىبينم». آيا امام مىخواسته است، هم تشكيل حكومت بدهد و هم
كنارهگيرى كند و هم كشته شود؟ آيا اين سه مطلب با هم سازگار است؟! براى جوابگويى
به اين سؤال بايد گفت: امام حسين عليه السلام در مرحله دوّم قيام [1] منظورش اين بود كه علاوه بر نپذيرفتن
بيعتِ يزيد، با تشكيل حكومت نيرومند اسلامى چنان كه تقاضاى آزاديخواهان
[1]. نويسنده شهيد جاويد قيام امام حسين عليه
السلام را چهار مرحله دانسته است: مرحله اول مقاومت و دفاع در مقابل تهاجم و ضمناً
بررسى اوضاع سياسى و زمينه تشكيل حكومت بوده و مرحله دوّم هم مقاومت و دفاع بوده و
هم اقدام براى تشكيل حكومت و مرحله سوم و چهارم دفاع خالص بوده است، (شهيد جاويد،
صص 177- 179).