نام کتاب : مرگ مغزى نویسنده : ستوده، حميد جلد : 1 صفحه : 41
به هر روى، ملاك مرگ در ديدگاه فقيهان، حصول علم و يقين به
حدوث آن است و لذا به گفته فقيهى ايستاده بر قلّه، اين گونه علائم و آثار كه گفته
آمد، به مثابه نشانههاى قطعى و تعبدى نيست، [1] ولى
از آن جا كه تجميع اين قرائن، غالباً مفيد قطع است، ذكر گشتهاند. از اين رو، در
موارد مشكوك و زمانى كه علائم فوت شخص، چندان متقن نباشد، عنوان «ميت» بر او صادق
نخواهد بود.
از اين رو، براى تعيين زمان فوت، بايسته است كه ضابطه مرگ
شناسايى شود و از آنجا كه در ادله شرعى بيان نشده، شايسته مىنمايد كه از ديدگاه
علمى مورد بررسى قرار گيرد.
پزشكى قديم، قلب را اساسىترين عضو بدن مىدانست، آن سان كه
به عقيده برخى، بر مغز نيز رياست دارد. [2] به باور حكيمان گذشته، مرگْ توقف حركت خون و
تنفس است و معيار آن، ايست قلبى و ريوى بوده و راه تشخيص آن نيز نبود نبض و قطع
تنفس است. به باور آنان ربطى وثيق ميان انبساط و انقباض قلب و شرايين (رگهاى ضربان
دار و نزديك قلب) از يك سو و دم و بازدم دستگاه تنفسى از سوى دگر وجود دارد.
ابن سينا بر اين باور است كه قلب، مركز نيروى حياتى، جايگاه
اصلى روح و سرچشمه همه وظايف و اعمال پيكره آدمى است به گونهاى كه كنشهاى حياتى
از قلب صادر مىشود. [3]
همانگونه كه گفته آمد، به باور حكيمان، مغز كانون قوه
ناطقه (روح نفسانى)، قلب جايگاه قوه حيوانى (روح بخارى) و كبد (جگر) جايگاه قوه
نباتى (روح