نام کتاب : آئين كيفرى اسلام نویسنده : ترابى شهرضايى، اكبر جلد : 1 صفحه : 545
كان
إنّما قامت عليه البيّنه وهو يجحد»؟ اين عدم اشاره، مقدارى ظهور عدم اصابهى حجاره
را سست و متزلزل مىكند؛ همانگونه كه تعليل ذيل روايت نيز در سستى اين دلالت
دخالت دارد؛ زيرا، فرمود:
ماعز
بن مالك نزد پيامبر صلى الله عليه و آله اقرار به زنا كرد، آن حضرت فرمان به رجم
او داد.
ماعز
از گودال فرار كرده، زبير بن عوام استخوان پاى شترى را به طرفش پرتاب و او را به
زمين زده، مردم رسيده اطرافش را گرفتند و او را كشتند. هنگامى كه جريان را به
پيامبر صلى الله عليه و آله گفتند، رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: چرا زمانى
كه فرار كرد، او را رها نكرديد تا برود؟
در
تعليل آن فرمود: او بر ضرر خودش اقرار و اقدام كرده بود و زنا به اقرارش ثابت شده
بود؛ بنابراين، اگر فرار كرد، نبايد او را تعقيب مىكرديد.
اين
تعليل قرص و محكم است و به دنبال آن سخنى از حسّ كردن درد برخورد سنگها نيست كه
معناى آن، عدم دخل براى برخورد سنگها است. چيزى كه نقش دارد و تمام ملاك براى
سقوط رجم است، ثبوت زنا به اقرار مىباشد.
به
نظر ما، جمله «هو الّذي أقرّ على نفسه» كه در مقام تعليل سقوط حدّ رجم است، ظهور
صدر اين روايت كه مىگويد: «ثمّ هرب من الحفيرة بعد ما يصيبه شيء من الحجارة»، و
همچنين ظهور روايت ابوبصير در قيد بودنِ اصابت و چشيدن مزه و ناراحتى سنگها را
سست مىكند.
در
صورتى كه گفته شود: اگر اين جمله، قيد سقوط رجم نيست، براى چه ذكر شده و چه لزومى
در بيان آن هست؟
مىگوييم:
اين قيد از قيود غالبى است؛ يعنى كسى كه وارد گودال شد، زمانى تصميم بر فرار
مىگيرد كه مىبيند سنگها قابل تحمّل نيستند، والّا قبل از برخورد سنگها، شخصى
كه خودش اقرار كرده و وارد گودال شده و هنوز مسألهاى برايش پيش نيامده و سنگى به
طرف او پرتاب نشده است، موجبى براى فرار ندارد؛ غالباً فرار پس از برخورد سنگ است.
بنابر اين، اين روايت نيز مانند مرسلهى صدوق مىباشد، كه تمام ملاكِ سقوط حدّ را
اقرار، و براى عدم آن بيّنه گفته بود. پس، نقشى براى برخورد سنگ نيست.
در
پايان روايت، رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: اگر حضرت على عليه السلام در
اين جريان حاضر
نام کتاب : آئين كيفرى اسلام نویسنده : ترابى شهرضايى، اكبر جلد : 1 صفحه : 545