فرزندخواندگى يك مصلحت ترجيحى و تكميلى است، مىدانيد مصلحت
را در يك تقسيم كلان به سه قسمت تقسيم مىكنند كه اصلش هم از محمد غزالى است و در
فقه ما شهيد اول و ميرزاى قمى اخذ كرده و به كار برده اند: 1- مصالح ضرورى كه اگر
نباشد نظام نوع انسانى مختل مىشود.
2- مصالح حاجى مثل ازدواج، نياز به مرابطه، مفاهمه، مراوده،
3- مصالح تحسينى يعنى چيزهايى كه نمىشود گفت ضرورت نظام نوع انسانى است و حتى
نمىشود گفت مثل اصل ازدواج يك حاجت است ولى انسان داشته باشد خيلى خوب است و
زندگىاش آرامتر و با قرارتر است مثل داشتن بچه، و لذا احتياج به فرزند يك نياز
تحسينى است، البته ممكن است اين احتياج يك عارض ثانوى پيدا كند، مثلًا فرض كنيد
خانوادهاى در حال متلاشى شدن است، يا غيبت و تهمت و ناسزا و ضرب و شتم بين زن و
شوهر حاكم شده و اگر مثلًا فرزندى بياورند اين مشكل حل مىشود، اين عارض ثانوى
است، يعنى در واقع فرزند خواندگى از مصلحت ترجيحى و تكميلى شروع مىشود تا ممكن
است به مصلحت حاجى برسد، البته ضرورى نمىشود.
دكتر مقدادى (دبيرعلمى)
در پايان بحث ملاحظاتى رياست محترم مركز داشتند كه به عنوان
حسن ختام مطرح مىكنم؛ بحث ولايت حاكم بر قضا را