ستنج ـ (چو فِرَنگ و نهنگ) يخنى[ر.م] و پس انداز و ذخيره و اسباب و سامان و جمع كردن مال و چوبى كه در زير آن غلطك ها نصب كرده و بر گردن گاو بسته و بر بالاى غلّه بگردانند كه از كاه جدا شود.
ستنخيز ـ (چو سحرخيز) محشر و قيامت.
ستو ـ (چو نكو) سه تو[ر.م].
ستوا ـ (چو صحرا) نسرم[ر.م].
ستوار ـ (چو گلزار) استوار و (چو دلدار) نام يكى از اقسام ذراريح[ر.م] است.
ستوان ـ (چو گلدان) استوان[ر.م].
ستوجه ـ (چو اَلوچه) مرغِ بازى باز آلارنگسرخ نيم رنگ.
ستودان ـ (چو نمودار) گور و گورستان و دخمه مردگان، خصوصاً گبران زردشتيان و عمارتى كه بر سر قبر ايشان سازند.
ستودن ـ (چو رطوبت) ستايش كردن و پسنديدن.
ستور ـ (ق) چارپا، خصوصاً اسب و استر و خر.
ستوردان ـ اصطبل و طويله.
ستوردن ـ(چو فروختن) ستردن.
ستورون ـ سترون[ر.م].
ستورى ـ (چو بلورى) زنبور زرد و هر چيز منسوب به ستور.
ستوسر; ستوسه; ستوشر; ستوشه ـ (چو كبوتر) عطسه.
ستون ـ (چو نزول) ركن و عمود و پايه معروف.
ستون آوند; ستون آونده ـ صفّه و ايوان خانه كه به يك ستون برپا باشد.
ستون در ـ چارچوبه در و پنجره.
ستونه ـ (چو چگونه) موج آب و گريز و فرار و حمله كردن باز و غيره به جانب شكار.
ستوه ـ (چو گروه و ملول) ستوهيدن [ر.م] و ناتوان و عاجز و افسرده و بازمانده و به تنگ آمده و لاغر و بيمار.
ستوهيدن ـ دلتنگ شدن و به ستوه[ر.م] آمدن.
سته ـ (چو شتر) ستوه[ر.م] و (چو صله) ضعيف و رنجور و (به كسر اوّل و ثانى و ظهور ها) ستيهش[ر.م] و (چو مزه و مكّه) انگور و سركه و هر چيز از شب به سحر مانده و (چو سكّه) به عربى، عدد شش را گويند.
ستها ـ (چو صحرا) دنيا و روزگار.(ند)
ستهيدن ـ (به كسر اوّل و دويّم) ستيهيدن[ر.م] و (به ضمّ آنها) ستوهيدن[ر.م].
ستى ـ (چو صفى) آهن و فولاد و نوعى از نيزه و سِنان و به هندى، خانم و كدبانو و زنى كه خود را با شوهر مرده خود در آتش اندازد.
ستيا ـ (چو دريا) دنيا و روزگار.(ند)
ستيخ ـ (چو دِلير) آسمان و پرخاش و لجاجت و ستيزه و سر كوه و بلندى و راستى و هر چيز راست و بلند، مانند نيزه و ستون و قامت و غيره.
ستير ـ (چو دِلير) مقدار شش درهم و نيم يا نام ديگر وزن سير] ر.م[ و در «ب ا» از برهان[ر.ض] گويد: بازا مقدار نود استير و هر استيرى چهار مثقال است.
ستيز ـ (ق) ستيزه و امر و فاعل از آن.
ستيزه ـ (چو دِريده) جنگ و خصومت و سركشى و لجاجت و كين و عداوت و خشم و عناد و ظلم و ناسازگارى و آن را «چخش» و «چخيدن»هم گويند.
ستيزيدن ـ (ر) ستيزه كردن.
سِتيژه ـ (چو دِريده) جفرسته[ر.م] و چلّه[ر.م] جولاهان بافندگان.
سِتيغ ـ بر وزن و معنى ستيخ.
ستيل ـ (چو قتيل) ظرف بزرگ معروف.
ستيم ـ (چو دِلير) دنبلدمل و خون فاسد در اعضا به هم رسيده و چرك و خون در جراحت جمع شده و جراحت سرمازده و آماسيده و جراحتى كه سرش به هم برآمده و درونش پر از چرك شده و بدون نشترتيغ زدن برنيايد و هم سرمايى كه بر جراحت خورده و بياماساند.
سِتين ـ به فرموده پزشگى نامه[ر.ض]، لفظى است مشتق از «ستوس» و به يونانى، يك قسم ماهى بزرگ را مى نامند كه از 20 تا 30 متر درازى داشته و در فرانسه به «بالِن» موسوم بوده و اعراب آن را به «حوت» ترجمه نموده اند، چنانچه