اوّل ضمير منفصل كه تنها ذكر توان نمود و الحاق آن به لفظ مگر صحيح باشد چنانچه در جدول ذيل نموده مى شود:
ضمير منفصلمفردتثنيه و جمع
متكلّممنما
مخاطبتوشما
غايباو، وى، اُل، آنآنان، آن ها، ايشان، اوشان
و در اينجا چند دستور است:
1) حالات فاعليّت و مفعوليّت و مضاف اليه بودن در ضماير منفصله جارى بوده و حالت ندا و مضاف بودن بر آن ها طارى نمى باشد و امّا «من بى چاره» و «ماى بى چاره» و مانند آن ها از قبيل صفت و موصوف است نه مضاف و مضاف اليه و به اضافه حمل كردن آن ها چنانچه از بعضى ادبا صادر شده، خطا است.
2) غالباً «او» و «وى» در ذوى العقول و «آن» در غيرشان مستعمل مى باشد ولكن اگر يكى از كلمات «از»، «با»، «بر»، «در» به «او» ملحق شود، استعمالش در غير ذوى العقول همه جا بالاتّفاق جايز است و در مقام ضرورت جاى ترديد نيست:
گفتار تو شهدى است كه جان ها مگس او است *** رفتار تو سيلى است كه دل خار و خس او است
و بعضى از ادبا گفته كه كليّه ضماير منفصله به حسب اصل در ذوى العقول مستعمل است مگر در مقام ضرورت و رعايت وزن شعر.
3) چون «من» و «تو» و «وى» به علامت مفعوليّت «را» ملحق گردد، «نون» و «واو» و «يا» را حذفيده و «مرا» و «ترا» و «ورا» گويند و چون ادوات مفعول له و مفعول معه و مفعول اليه به اوّل «او» و «آن» و «ايشان» آيد، همزه آن ها به حال خود باقى ماند: «براى او» و «با او» و «تا او» و «به سوى او» و مانند اين ها. بلى، اگر ادات مفعول اليه، «ب» به اوّل آن ها آيد، همزه مبدّل به «دال» گردد: «بدو گفتم كه مُشكى يا عبيرى»; و در جائى كه به ضماير مزبوره، ادات غير مفاعيل ثلثه مزبوره متّصل گردد، همزه آن ها حذف شود: «بَرو» و «ازو» و «دَرو».
4) چون خواهند كه تأكيد ملك يا انتساب به كسى يا چيزى نمايند، لفظ «آن» و «اين» يا «از آن» و «از اين» افزايند كه در محاورات عامّه به لفظ مال تعبير نمايند و افاده معنى ملكيّت نمايد و اين را ضمير وصفى نيز گويند. رومى: