تبصرةٌ: در لفظ «پهنا» كه از امثله متجانس مخفّف در شمار است، ممكن است كه الف مصدريّت را بوده و در اصل «پهن نا» نباشد چنانچه در گفتار سيّم از آيين اوّل مقدّمه اشاره نموديم.
دستور: گاه است كه به حكم ضرورت و يا زينت، كلام مشدّد را مخفّف خوانند، همچو «برّه» و «پشّه» و مانند اين ها; و يا مخفّف را مشدّد نمايند همچو «برّنده» و «درّنده» و امثال اين ها.
تو از شوريدگىّ خود جهان شوريده مى بينى *** كدامين موج در بحر رضا ساحل نمى گردد
تتميمٌ: در جائى كه «نون» و «باى ابجدى» كه متقارب هستند، در يك كلمه گرد آيند، گاهى هر دو را به «ميم» قلب كرده و «ميم» را در «ميم» ادغاميده و مشدّد نموده و در «دُنب» و «خُنب» و «خنبره» و «سنب» و مانند اين ها، «دُمّ» و «خمّ» و «خمّره» و «سمّ» گويند به تشديد «ميم» و همچنين «كمّ» در «كُنب» كه شهرى است معروف و به معرّبش ـ كه «قُم» است ـ مشهور است و گاهى هر دو را به يك «ميم» تبديل داده و مخفّف خوانند و گاه است كه به حال خود باقى مانده و بدون قلب و ادغام نيز استعمال نمايند:
به دكان ميفروشان گرو است هرچه دارم *** همه خُنب ها تهى گشت و هنوز در خمارم
و در كلمات اكثر ادبا به همين طور مسطور است و تحقيق مطلب ـ چنانچه از مراجعه به كتب لغت هم مبرهن مى گردد ـ آن است كه هر يك از «خم» و «خُنب» و «دُم» و «دُنب» و نظائر آن ها كلمه مستقلّ جداگانه بوده و اصلا به همديگر مربوط و متفرّع نيستند.