9) «خود» در «من، خود رفتم» و مانند آن، چنانچه بعضى گفته و حق آن است كه لفظ «خود» ضمير مشترك و از براى تأكيد آمده و در مثل: «گر خود همه عيب ها بدين بنده در است» به معنى واقع حقيقت امر است.
10) «در» در اوّل كلمه «درآويخت» و «درپيچيد» و يا آخر آن كه در «ب» از گفتار سيّم از آيين اوّل مقدّمه مذكور افتاد.
11) «را» بعد از كلمه «براى»:
مجرم اگر چه ريختن خون بود وبال *** تو خون من بريز براى ثواب را
12) «فرا»;
13) «فرو»;
14)«فرود» چنان كه گوئى «فرود آمدند» و «فروخواند» و «فروگفت» و «فروريخت».
اى پادشاه وقت چو وقتت فرارسيد *** تو نيز با گداى محلّت برابرى
17) «مى» در اوّل امر حاضر: «مى گو» و «مى كن» چنان كه گذشت.
18) «ن» همچو «زيبان» و «پاداشن» در «زيبا» و «پاداش».
19) «و» در «برومند» و «تنومند» كه در گفتار سيّم از آيين اوّل مقدّمه مرقوم افتاد.
20) «وا»: واگذاشتن.
21) «ه» در مثل «ديباه» و «شناه» و «سواره» و «شماره» و «جانانه» و «جاودانه»; و دور نيست كه در بعضى از اين كلمات، از براى نسبت باشد.
22) «هم» بعد از كلمه نيز:
دردم از يار است ]و[ درمان نيز هم *** دل فداى او شد و جان نيز هم
23) «همى»: در اوّل ماضى چنانچه بعضى گفته وليكن در نمايش اوّل از نگارش دويّم مذكور داشتيم كه ادات ماضى استمرارى است.
24) «ى» كه در گفتار سيّم از آيين اوّل مقدّمه مذكور شد.
25) «ين» در «سيّمين» و «چهارمين» و مانند اين ها; و دور نيست كه نسبت را باشد.
و پوشيده نماند اين كه در ضمن اين نمايشات بيستوچهارگانه به ذكر پاره اى از اسماء هم پرداخته و يا بعضى از حروف معانى بسيطه را نيز در رشته تحرير آورديم محض من باب استطراد و زيادت بصيرت مى باشد و الاّ چنانچه در اوّل همين نگارش سيّم اظهار داشتيم، محطّ نظر در اينجا فقط ذكر حروف معانى مركّبه بوده و بس.