لشكر
ملك عز الدين بلبن مقام افتاد، و از راه قلعت مروت به سرستي و هانسي به
حضرت دهلي باز آمد، و كان ذلك في (22) جمادي الاولي سنه (648 ه) [1]
مولانا درين سفر ملتان با خواجه رشيد الدين حكيم بلخي كه از خراسان بتجارت
هندوستان آمده بود ملاقي گرديد و حكايتي را درباره مغل از ان حكيم بلخي
شنيد و در كتاب خود ضبط فرمود [2]تقرر به قضاي ممالك و حكومت حضرت كرت دوم:
بعد از آنكه مولانا از سفر ملتان بحضرت دهلي باز گشت، قاضي القضاة جلال
الدين كاشاني كه قاضي ممالك هندوستان بود در گذشت، و الغ خان مؤلف را به
تجديد عهد قضاي ممالك مخصوص گردانيده و بر راي شاهي عرضه داشت، همان بود كه
كرت دوم روز يكشنبه (10) جمادي الاولي (649 ه) قاضي القضاة كل هندوستان
گشت و حكومت حضرت دهلي هم به وي تعلق گرفت [3] يك سال بعد در شوال (650
ه) كه سلطان دهلي بطرف اچه و ملتان لشكر كشي ميكرد، مؤلف در حضرت دهلي
ماند، و براي وداع موكب شاهي تا حدود كيتهل رفت، هم درين جاي پادشاه او را
به تشريف اسپ خاص با ساخت زر و ستام و زين بنواخت، و بمقر ماموريت خويش باز
گشت [4] مولانا تا سال (651 ه) قاضي القضاة هندوستان بود، در همين سال
مزاج پادشاه بر اكابر شغلها بگشت و الغخان را به هانسي فرستاد، و وزارت را
به عين الملك محمد نظام الملك جنيدي مفوض داشت، و عماد الدين ريحان وكيل
درشد. اينها همه كساني بودند: كه با حزب و همراهان مولانا اختلافي
داشتند عظيم، و وقتي كه حامي و مربي مؤلف يعني الغ خان از بين رفت مولانا
را هم طرف تعرض شديد قرار دادند و (27) رجب (651 ه) بود كه قاضي شمس الدين
بهرايجي را بياوردند و به معرفي عماد الدين ريحاني قضاي ممالك را بدو مفوض
كردند [5]
[1] طبقه 22 ذكر الغ خان، طبقه 21 ذكر ناصر الدين محمود [2] طبقه 23- ذكر باتو [3] طبقه 21- ذكر ناصر الدين، طبقه 22 ذكر الغ خان [4] طبقه 21- سال هفتم ناصر الدين [5] طبقه 21- سال 8 ناصر الدين