3-
در شرح حال پدر مؤلف خوانديد، كه مولانا سراج الدين پيش از جلوس سلطان
بهاء الدين سام در (بلروان يا پروان) بحضورش رسيده بود، چون جلوس آن پادشاه
به تخت سلطنت باميان (587 ه) است و بقول خودش مولانا هم درين اوقات بسن سه
سالگي بود، بنابران بايد تولدش در حدود (584) واقع گشته باشد، كه با قول
اول خلافي دارد. راورتي و ديگراني كه راجع به زندگاني مولانا چيزي
نوشتهاند، رفتن پدر مولانا را به حضرت باميان (591 ه) نوشتهاند، حال آنكه
خود مؤلف رفتن پدر خود را در سن سه سالگي به باميان نمينويسد، بلكه در
آنوقت سلطان بهاء الدين سام به سلطنت نرسيده بود، و پدرش در باميان حكمداري
ميكرد، و پدر مؤلف در بلروان يا پروان مركز حكمراني بهاء الدين بحضورش
رسيد. چون رفتن پدر مولانا كرت اول بحضور بهاء الدين به بلروان، و پيش
از جلوس وي بود، بنابران بايد مقارن باشد با سنوات پيش از (587 ه) و درين
صورت اگر مولانا را درين اوقات طوري كه خودش گويد، سه ساله بدانيم، تاريخ
تولدش با قول اول موافق نميافتد، و نقض آن ثابت ميآيد. 4- مولانا در
سال (618 ه) به ولايت گزيو و تمران، براي انجام امور عروسي و نكاحش رفته
بود و طوري كه گويد، يكي از بنات اكابر اقرباي خود در حباله خود ميآورد، و
آن اول حال جواني او بود [1] بقرار اين تصريح مولانا كه در سال (618 ه)
اوائل جواني وي بود اگر تاريخ تولدش را همان (589 ه) بدانيم، درين وقت
بايد (29) ساله باشد، حال آنكه حسب المعمول اوائل جواني از سن 20 تا 25
شمرده ميشود، و اگر رشد و بلوغ وي را از سن بيست بدانيم، بايد درين وقت ده
سال ازين سن بر وي گذشته باشد، و عادتا نبايد اوائل جواني شمرده شود!!!
علي اي حال: تاريخ تولد مؤلف بطور حتم و يقين، و اثبات بلا منازع بما معلوم
نيست، و نقاضت قول اول در اشارات ديگر مؤلف موجود است ولي با آن هم
ميتوان گفت، كه تولد مولانا بايد در حدود (589 ه) اتفاق افتاده باشد، و
اللّه اعلم، اما آنچه هدايت حسين در مقدمه انگليسي تاريخ شاهي (طبع كلكته
1939) سال تولد مولانا را (598 ه) نوشته[1] طبقه 17- ذكر شهاب الدين