تمام
تر (مي) گريست و ميزاريد، و ميگفت: خداوندا! اگر دين محمدي و شريعت اسلام
بحق است، انصاف من از سرتاق بستان، سه شبانه روز هم برين منوال، بعد از
اداء فرائض [1] ميزاريد و ميناليد، و تضرع ميكرد، تا روز چهارم سر تاق
ملعون [را] بدان منزل كه [2] رسيده بود اجل در رسيد و حق تعالي درد شكم
را بر وي موكل كرد، و بدوزخ رفت. و بعضي چنان روايت كردند: كه منكوخان
چون سر تاق را [بديد و] آثار فتنه در جبين او مبرهن كرد [3] معتمدان
مخفي فرستاد، تا سر تاق ملعون را زهر دادند، و بدوزخ رفت [الحمد الله علي
ذلك، و ثقات چنين] روايت كردند، چون سر تاق بدوزخ رفت] بر كاخان [مسلمان]
زن با تو را در نكاح [4] خود آورد، و پانزده پسر، و پسر پسر بود [ند] از
پشت توشي خان [5] جمله بدوزخ رفتند، و ممالك جمله در تصرف بركاخان آمد،
و به بركات مسلماني، تمام مملكت خفچاق و سقسين و بلغار و سقلاب [6] و
روس [7] تا شرقي شمال روم و جند و خوارزم در تصرف او آمد. و در تاريخ
سنه و ثمان و خمسين و ستمائة، كه اتمام اين تاريخ [و] طبقات است، جماعت
آيندگان از بلاد خراسان [چنان] نقل كردند، كه چون منكو [خان] بدوزخ رفت، در
جمله شهرهاء شرق و غرب و بلاد عجم و ما وراء النهر و خراسان خطبه بنام
بركاخان [8] خواندند، و خطاب او سلطان جلال الدين ابراهيم كردند، و
اللّه اعلم بالحقيقة [9] و هم درين سال يكي از اكابر عرب، كه او را امام
شمس الدين مغربي ميگويند، از نزديك خود، بوجه رسالت بخدمت [درگاه] جهان
پناه سلطان سلاطين اسلام ناصر الدنيا و الدين خلد الله سلطانه فرستاده است و
خدماتي كه لايق اين درگاه باشد، در تحرير آورده، و خود را در سلك اخلاص [10] اين جناب همايون جهان پناه منخرط گردانيد [ه] و اين سعادت او را از
همه دولتها شگرفتر است، حق تعالي دولت پادشاه روي زمين را تا نهايت حد و
امكان متضاعف [11][1] مط و مب: فرض [2] مط و مب: منزلگه رسيد او را اجل در رسيد حق تعالي [3] مط و مب: مرئي كرد [4] مط و مب: در حباله [5] اصل: توشخان، مط و مب: ترشخان [6] مط و مب: صقلاب [7] مط و مب: و ورش؟ [8] مط و مب: بلكاخان [9] در اين جا نسخه مب ختم ميشود، و سطور آينده ندارد- [10] مط: سلك خدام اين- [11] اصل: به تضاعف