با آن [1] صديق نو مسلمان بگفتند [2] از دين اسلام بر نگشت، و (آن) لباس با طراوت دين محمدي (را) از دل و جان جدا نكرد. آن
مغل سياست بيدريغ گفتن گرفت، سهم و سياست كه در تصرف قهر و استيلاي او
آمد، آن جوان را وعيد كرد [3] و بهيچ وجه از غايت حميت دين اسلام ترك
نگرفت، و شربت ايمان با ضربت طغيان [4] كافران از دست نينداخت [5]
چون جوان بر دين حق ثبات نمود، و بوعده و وعيد آن جماعت گمراه التفات نكرد،
آن ملعون فرمان داد، تا آن جوان را سياست كردند، و با دولت ايمان از دنيا
نقل كرد رحمه اللّه. جماعت مسلمانان سمرقند را بدين [وهن] انكساري حاصل
شد، اشرف الدين چنين روايت كرد، كه محضري پرداخته شد، و به شهادت ثقات و
اكابر (اسلام كه) ساكنان سمرقند (بودند) موكد كرده آمد، و بدان [6] محضر
بلشكرگاه بر كاخان رفتيم [7] و حال جرات و عداوت [8] ترسايان سمرقند
عرضه داشتيم [9] و محضر بموقف عرض رسانيديم، حميت دين محمدي در مزاج آن
پادشاه (با) نيكو اعتقاد ظاهر شد و غضب [10] حق بر طبيعت او استيلا
يافت. بعد از اين سيد را اعزاز فرمود، و جماعت تركان و مغلان [11]
بزرگ مسلما (نا) ن [را] نامزد كرد، فرمان داد، تا جماعت ترساياني [12]
را كه آن جنايت [13] و تعدي كرده بود [ند] بقتل رسانند، و بدوزخ فرستند،
چون آن مثال حاصل شد، باعزاز تمام بسمرقند آمده شد، و بي آنچه جماعت
ترسايان خبر شدي، از حال فرصت نگاه داشته آمد [14] تا آن طايفه بدبخت در
كليسا جمع شدند، به مغافصه ايشان را به يك جا فرود گرفتند، و همه را بدوزخ
فرستاد، و از خشت آن كليسا را خشت[1] مط و مب: چندانچه بآن [2] مط: نگفتند [3] مط و مب: آن مغل فرمان داد و ورق مزاج بگردانيد و سخن سياست تيز گفتن
گرفت، بهر سياست كه در تصرف قهر و استيلاي او آمد، جوان را كرد به هيچ وجه
.... [4] اصل: طعنان [5] اصل: بينداخت [6] مط و مب: و با آن، [7] اصل: رفتم [8] مط و مب: حال خبرت و عدة [9] اصل: داشتم [10] مط و مب: و عظمت [11] مط و مب: و مفسدان [12] اصل: تركاني را [13] مط و مب: آن بي سعادت تعدي، در اصل بصورت خوب خوانده نميشود [14] مط و مب: حاصل شد، نگاه داشته آمد تا آن طايفه ...