عين
و قرض دين است، كه از شهور سنه خمس و عشرين و ستمائة الي يومنا هذا كه
شهور [1] سنه ثمان و خمسين و ستمائة است [الطاف] و اكرام (و انعام) و
عواطف، و عوارف، و اصناف الطاف و انواع اصطناع پادشاهانه اين سلطان سليمان
مكان و شاهان و فرزندان و ملوك (و) خانان (و) بندگان او طيب الله مضاجع
الماضين منهم و ادام دولة الباقين در باب اين ضعيف (و فرزندان) و اتباع (و
اشياع) او روز بروز، و ساعت بساعت متضاعف و مترادف و متوالي و متتالي [2] بوده است، از تفويض مناصب [3] و ارتفاع مراتب، و بذل تشريفات
گرانمايه و انعامات و اشغال بلند پايه، و بكرات قضاء ممالك و مراتب رياست [4] هر ناسك و سالك جعل الله تلك الايادي سببا لبقاء ملكهم، و اگر بشرح و
بسط هر يك از ان اشغال افتد، از كثرت آن ايادي و عطايا، اين طبقه كه مبني
بر اختصار است، بحد تطويل انجامد. آمديم بسر مقصود: چون حق تعالي دولت
سلطاني التتمشي [5] را بفضل خود امتداد بخشيد، و رايت بندگان [6] او
را در فضاي بقا [7] برافراخت، اين ضعيف خواست، تا باداي بعضي از ان
حقوق، با ذكر ملوك و خانان و بندگان آن درگاه جهان پناه، در سلك تقرير و
سمط تحرير كشد خصوصا ذكر تواتر نعم و تضاعف كرم خاقان معظم شهريار عادل
اكرم خسرو بني آدم، بهاء الحق و الدين مغيث الاسلام و المسلمين، ظل الله في
العالمين عضد السلطنه، يمين المملكة قطب المعالي [8] ركن الاعالي الغ
قتلغ اعظم الغ خان [9] بلبن السلطاني، ابن السلاطين [10] ظهير امير
المؤمنين اعز الله انصاره و ضاعف اقتداره، كه تا قلم دائره چرخ زنگاري، بر
صحايف ظهور [11] شهرياري نقش بختياري (و) صورت كامگاري مينگارد، هيچ
چهره اقبال زيباتر از صورت دولت او ننگاشته است [12] و دست اعلام ايام
هيچ رايت اعليتر [13] از لواي بهاي [14] او نيفراشته [15] و حضرت
هيچ پادشاه را در شرق و غرب بنده كه پاي بر مسند تخت [16] بخت نهاده
است، ازو شهيمتر [17] نبوده است، و هيچ گوش قصه مكنت شهرياري از حكايت
ولايت او[1] اصل: هذا و اين شهور [2] مط: متسالي [3] اصل: مناسب [4] مط: و مرات رياست، [5] مط: التمشي [6] مط: درايات ولايت بندگان [7] اصل: قضا بقا [8] اصل: العالي [9] اصل: الوخان [10] مط: بلين السلطان بن السلاطين [11] مط: مشهور [12] مط: ننگاشت [13] مط: عاليتر [14] اصل: از لوايهاي [15] مط: نيفراشت [16] اصل: بر تخت [17] اصل: شهمتر