چغتاي گفت: با تو چه كنم [1] ترا چه بايد كرد؟ شيخ گفت: بفرماي
تا مرا تير باران كنند، تا باز هم، چغتاي فرمان داد، تا او را تير باران
كنند [2] چون شيخ محمود برحمت حق پيوست، بعد از چند روز ديگر چغتاي در
شكارگاه بر شكاري تير باز گشته ميانداخت، هم در پشت آن ملعون آمد، و بدوزخ
رفت، و خلق خداي تعالي خصوصا اهل اسلام از شر او [3] خلاص و مناص
يافتند.
السادس كيك [4] بن اكتاي (عليه اللعنه) اشاره
ثقات چنين روايت كردند، كه اكتاي را دو پسر بود، يكي كتن [5] دوم
كيك، اما كتن كه بزرگ بود، بعلت افلاج مبتلا گشته بود، و صلاحيت پادشاهي و
ضبط ممالك و فرماندهي نداشت، تخت را به برادر خود كيك سپرد، چون كيك به
پادشاهي بنشست، جمله گردن كشان مغل او را خدمت كردند، و لشكرها باطراف چين و
ايران و هندوستان، و خراسان و عراق نامزد كرد (ند) منكوته نوين را بر سر
لشكرهاء طخارستان و ختلان و غزنين بار ديگر، لشكر كش گردانيد، و او پيري
بود كشيده بالا (و) يك چشم [6] از جمله خواص چنگيزخان چون منكوته بر
زمين ايران آمد، به طالقان [7] و قندوز و لوالج [8] مقام [جاي] خود
ساخت، و در شهور سنه ثلاث و اربعين و ستمائة عزيمت ممالك سند كرد، و لشكر
آن ديار را بطرف اچه و ملتان آورد، و درين وقت تخت هندوستان بفر و بهاء
سلطان علاء الدين مسعود آراسته بود، و شهر لوهور خراب بود، و ملك
[1] مط و مب: گفت: كه با تو چه ميايد كرد، [2] مط و مب: كردند [3] مط و مب: شر آن ملعون [4] اين نام را مورخين عموما گيوك نوشتهاند، ولي در نسخ طبقات اكثرا كيك است [5] راورتي: كتان [6] در اصل و مط و مب چنين است، راورتي از نسخ خود سگ چشم سرخ، يك چشم را نقل كرده [7] راورتي: طايقان، ولي همان طالقان غرجستان نخواهد بود، بلكه طالقان
تخارستان است، كه با قندوز موجوده و لوالج يك جاي مذكور افتاده و در
طخارستان داخلاند، املاي اين شهر به طالقان هم معروف بوده و در حدود
العالم گويد: طالقان شهريست بر حد ميان تخارستان و ختلان. و لوالج شهريست
خرم و قصبه طخارستانست (ص 62) [8] مط و مب: قندوز و لوايح؟