غور
از همه اجناس بدست كفار افتاد، و اهل غور (از درمي) چهار دانگ شهادت
يافتند [1] ملك قطب الدين با لشكر خود، دران قلعه پناه جست، منكوته نوين
و قراچه نوين و البر نوين [2] با لشكر انبوه بپاي آن قلعه آمدند، و چون
ايشان را معلوم شد: كه اهل قلعه را آب اندك است، در پاي [قلعه] سيفرود
لشكر گاه نصب كردند [3] و جنگ در آغازيدند، و مدت پنجاه روز دران [4]
قلعه جنگهاي سخت كردند، و از جانبين مسلمانان بسيار شهيد شدند (و) كافران
بيشمار در دوزخ [5] رفتند، و در حصار مواشي [6] بسيار بود، آنچه
امكان قديد كردن بود [7] بكشتند، و قديد كردند، و باقي بقدر بيست و چهار
هزار و چار صد و اند، از بيآبي بمردند، همه را از باره قلعه بيرون
انداختند [و] بر خاك زير قلعه، بر روي [8] كوه تمام روي [قلعه] بقدر چهل
گز مرده از چاروا [9] بگرفت، و يك گز كوه پيدا نبود و اهل قلعه را
فرمان شد: تا از آب و علوفه هر روزه وظيفه معين كردند. مردي را نيم من آب و
يك سير غله [10] (و) وظيفه ملك يك من آب بود، نيم من بجهت خوردن. و نيم
من بجهت وضو ساختن، و در قلعه هيچ اسپي نماند، مگر يك اسپ خاصه ملك كه آب
وضوي ملك [كه] در وجه آن اسپ بود، در طشت جمع شدي، تا آن اسپ بخوردي، و چون
مدت پنجاه روز تمام شد، جماعتيكه بر محافظت حوض آب نصب [شده] بودند، خبر
دادند: كه در حوض يك روزه آب بيش نمانده است شخصي از قلعه بيرون رفت، و
لشكر مغل را ازين معني [11] خبر داد.[1] مط و مب: يافت [2] كذا در مط و مب، اصل: ابسد نوين، راورتي: اتسز نوين كه در نسخ خطي
وي: البر، السر، السبر، اتر، اسز، البسز، البور، هم آمده، و يك نسخ با ديگر
مطابقت ندارد. [3] مط و مب: گردانيدند [4] مط و مب: بران [5] مط و مب: بدوزخ [6] اصل: مويشي [7] مط و مب: قديد داشت بكشتند [8] مط و مب و در روي [9] مط و مب: چهل گز آن مردار چاروا بگرفتند، كه يك الخ .... كلمه چاروا
كه بمعني چهار پاست درين كتاب مكررا ميآيد و در زبان پشتو (خاروي) مستعمل
است و از مصدر (خريدل) ساخته شده، كه بمعني چريدن است يعني چار پاي چرنده. [10] مط و مب: و يك من غله [11] مط و مب: حال