بدان [1] آثار شهامت و مبارزت افتاد، و از حال او استطلاع نمود [2]. چون
راي همايون او را روشن گشت كه كيست؟ او را طلب فرمود، و بتشريف خاص مشرف
گردانيد، و سلطان قطب الدين را فرمان داد: كه التتمش را نيكو داري، كه از
وي كارها [3] خواهد آمد و بفرمود: تا خط عتق او در تحرير آوردند، و بنظر
پادشاهان او را ملحوظ گردانيد و بدولت احرارش رسانيد [4]. چون سلطان
قطب الدين در لوهور برحمت حق تعالي پيوست، علي اسماعيل كه امير داد [5]
حضرت (دهلي) بود، با ديگر امراء و صدور مكتوبات بطرف بداون، بخدمت سلطان
شمس الدين در قلم آوردند، و او را استدعا كردند. چون بيامد در شهور سنه سبع
و ستمائة بر تخت دهلي بنشست و ضبط كرد، و چون تركان و امراء قطبي [6]
از اطراف (بدهلي) جمع شدند، و بعضي از اتراك و امراء معزي با ايشان جمعيت
كردند و طريق مخالفت سپردند. (و از دهلي بيرون رفتند، و در حوالي جمع شدند و
عصيان و خروج آغاز نهادند، سلطان شمس الدين با سوار قلب و خدم خاص خود) از
دهلي بيرون رفت، و در پيش صحراي جود [7] ايشان را منهزم گردانيد و گفت:
تا سر ايشان را بزير تيغ آوردند [8]، و بعد از ان سلطان تاج الدين
يلدوز از لوهور و غزنين با او عهد بست، او را چتر و دور باش فرمود [9] و
ميان او و ملك ناصر الدين قباچه بكرات مخاصمت ميرفت [10] بجهت لوهور و
تبرهنده و كهرام (و در شهور سنه اربع عشر و ستمائة ناصر الدين قباچه را
منهزم گردانيد) و چند كرت ديگر در اطراف ممالك هند با امراء و اتراك مخالفت
افتادش، اما چون عنايت الهي [11] حامي و ناصر او بود، نصرتش ميبخشيد و
هر كه برو [12] خروج ميكرد، و يا عصيان ميبرزيد [13] مقهور ميگشت[1] مط: بران [2] مط فرمود [3] مط: كاري خواهد آمد [4] كذا در مط: اصل گردانيد [5] در ظفر الواله حاجي دبير امير العدل است (1: 687) كه دادبگ هم
گفتندي، در تاج المآثر نيز كلمه امير داد آمده است و مقصد از ان چيف جستس
(داور بزرگ) باشد (هوديوالا- ايليوت 2: 715) [6] متن مط: معزي. حاشيه: قطبي. راورتي قطبي [7] متن مط: جون حاشيه: جود. راورتي و اصل: جود. ايليوت: جومه. [8] مط: و اغلب سران ايشان را بزير تيغ آورد [9] مط: فرستاد [10] اصل: بكرات مخالفت بجهت [11] مط: ايزدي [12] مط: با او [13] مط: ورزيد.