طبقات ناصري(تاريخ ايران و اسلام) - سراج جوزجانی، منهاج الدین

نام کتاب : طبقات ناصري(تاريخ ايران و اسلام) نویسنده : سراج جوزجانی، منهاج الدین جلد : 1 صفحه : 442

قراضه از من غايب شد، از سبب صغر سن، از خوف آن حال، گريه بر من افتاد در ميان آن تضرع (و زاري) درويشي بمن رسيد، و دست من بگرفت و بجهت من [1] انگور بخريد و بمن داد، و مرا عهد داد: كه چون بدولت و ملك رسي، زنهار فقراء و اهل خير را بتعظيم نگري! و حق ايشان نگاهداري، من با او عهد كردم، و هر دولت و سلطنت كه يافتم، از نظر آن درويش يافتم، رحمهم اللّه.
غالب ظن آنست: كه هرگز پادشاهي بحسن اعتقاد و آب ديده، و تعظيم علما و مشايخ، مثل او از مادر خلقت، در قماط سلطنت نيامد، از ان خاندان امانت و تصدر بازرگاني خريد، كه او را حاجي بخاري گفتندي، پس از ان بازرگاني ديگر كه او را جمال الدين چست قبا گفتندي، او را خريد و بحضرت غزنين آورد، و در آن مدت، تركي از وي بجمال و اوصاف حميده و اخلاق مرضيه و آثار رشد و فر بزرگي، بدان حضرت نياورده بودند، ذكر او بخدمت سلطان معز الدين محمد سام طاب ثراه عرضه داشتند، فرمان شد (تا) او را قيمت كنند [2]، و او با تركي ديگر در يك سلك بود ايبك نام، هر دو را هزار دينار زر ركني قيمت معين شد جمال الدين چست قبا، در فروختن او بدين مقدار (بها) مضايقت نمود، سلطان فرمان داد: كه هيچ آفريده او را در بيع نيارد و موقوف باشد.
جمال الدين چست قبا، بعد آنكه يك سال در غزنين مقام نمود، عزيمت بخارا كرد، سلطان را به بخارا برد، و كرت ديگر او را بغزنين باز آورد، بعد از آنكه سه سال به بخارا بود، چون فرمان نبود، كه كسي او را بخرد، يك سال در غزنين بماند، تا سلطان قطب الدين از غزو نهرواله و فتح گجرات با ملك نصير الدين [3] حسين بغزنين رفت و حديث او بشنيد. از حضرت سلطان معز الدين اجازت طلبيد بخريدن او، سلطان فرمود: كه چون فرمان نفاذ يافته است كه او را در غزنين نخرند، او را بدهلي بايد برد و آنجا بخريد. نظام الدين محمد را سلطان قطب الدين بجهت اتمام مصالح خود در غزنين بگذاشت و فرمان داد:

[1] اصل: مرا.
[2] مط: كردند
[3] اصل: نصر الدين.

نام کتاب : طبقات ناصري(تاريخ ايران و اسلام) نویسنده : سراج جوزجانی، منهاج الدین جلد : 1 صفحه : 442

فرمت PDF

شناسنامه

فهرست