نام کتاب : روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن نویسنده : الرازي، ابوالفتوح جلد : 9 صفحه : 76
گفت:معنى آن است كه:فاضربوا الاعناق و ما فوقها من الرّءوس،كقوله: فَإِنْ كُنَّ نِسٰاءً فَوْقَ اثْنَتَيْنِ [1]... ،يعنى اثنتين فما فوقهما.و بر اين قول:مراد سر و گردن باشد. وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنٰانٍ ،عطيّه گفت:كلّ مفصل،مراد هر بند و گشادى [2]است.عبد اللّه عبّاس و ابن جريح و ضحّاك گفتند:مراد اطراف است،و اصل او سر انگشتان دست و پاى باشد،و اشتقاق او من أبنّ بالمكان اذا اقام به و لزمه باشد، براى آنكه ملازم باشد بر جاى خود[يا] [3]بر آنچه قبض كند بر او،قال الشّاعر:
الا ليتنى قطّعت منه [4]بنانة و لاقيته فى البيت يقظان حاذرا يمان بن رباب گفت: فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْنٰاقِ ،كنايت است از صناديد و رءوس،و كُلَّ بَنٰانٍ ،كنايت است از سفله،و اين قولى لطيف است.سهل بن حنيف گفت.روز بدر ما تيغ به نزديك سر كافران مىبرديم،تيغ بدو نارسيده سر ايشان از تن مىبيوفتاد،دانستيم كه آن كار ما نيست،فريشتگان مىكنند.عبد اللّه عبّاس گفت:مردى از بنى غفار مرا حكايت كرد،گفت:من و پسر عمّى از آن من روز بدر بيامديم و بر بالاى كوهى شديم منتظر آن تا دست كه را باشد و كجا غارت كنند تا ما [5]چيزى برباييم،گفت:ابرى برآمد و نزديك ما آمد و [6]ما در ميان آن ابر خمخمه [7]اسپان شنيديم و آواز سواران كه مىگفتند:اقدم حيزوم [8].امّا پسر عمّم از آن ترس بر جاى بيوفتاد و بمرد،و امّا من تماسك كردم پس ازآنكه مرا هيچ قوّت نماند و نزديك بود تا هلاك شوم.عكرمه گفت كه،از ابو رافع شنيدم-مولى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله-كه گفت:من غلام عبّاس عبد المطّلب بودم و اسلام در خانه ما آمده بود،من اسلام آورده بودم و امّ الفضل زن عبّاس بن عبد المطّلب ايمان آورده بود و عبّاس نيز مايل بود به اسلام و اظهار نمىيارست كردن براى قومش كه مخالفت ايشان نمىخواست چه او را مالى بسيار بر مردمان بود پراگنده و ابو لهب به بدر نرفته بود و بدل خود عاصم بن هشام بن المغيره را بفرستاده بود،و همچنين هر مردى كه