نام کتاب : روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن نویسنده : الرازي، ابوالفتوح جلد : 9 صفحه : 44
اگر راست مىگوييد چون اجابت خواهيد به دعوت و نيابيد بدانيد كه از آن است كه نشنوند و نبينند و ندانند[13-پ]و قادر و عالم نهاند،و غنا و كفاف نكنند.
آنگه ايشان را بر وجه ديگر تنبيه كرد،گفت: أَ لَهُمْ أَرْجُلٌ يَمْشُونَ بِهٰا ،گفت:
ايشان پاى دارند كه به آن بروند! أَمْ لَهُمْ أَيْدٍ يَبْطِشُونَ بِهٰا ؛يا دست دارند كه به آن بگيرند!ابو جعفر،«يبطشون»خواند هركجا باشد،به ضمّ الطّاء،و اين هر دو لغت است و كسر فصيحتر است؛يا چشم دارند كه به آن ببينند!يا گوش دارند كه به آن بشنوند!و اين جمله را صورت استفهام است و معنى انكار و تقريع،يعنى نه پاى رونده و نه دست گيرنده و نه چشم بينا و نه گوش شنوا [1].و آنكه جسم [2]باشد،او ادراك چيزها به اين حواس كند و فعل به اين آلت كند چون دانند كه ايشان اين آلت ندارند- ازآنجا كه جماداند-بدانند كه قادر نهاند و مدرك نهاند،و آنكه چنين باشد صلاحيّت الهيّت ندارد و سزاى عبادت نباشد.و شما را اينهمه آلات هست و بر اين اوصاف حاصل [3]،پس عابد از معبود به باشد.آنگه رسول را-عليه السّلام- مىگويد:بگو اين كافران را تا شريكان خود را بخوانند،يعنى اين بتان را كه مىپرستند و دعوى الهيّت ايشان مىكنند،و آنگه همه يكى شويد و با من كيد سازيد و در مضرّت من راى زنيد و مرا مهلت [4]مدهيد و بنگريد تا چه زيان دارد مرا.
حلوانى عن هشام«كيدونى»به«يا»خواند في حالتى الوصل و الوقف،و يعقوب هم چنين.و ابو عمرو و ابو جعفر و اسماعيل و داجونى عن هشام در وصل موافقت كردند و در وقف«يا»بيفگندند و باقى قرّاء بى«يا»[خواندند در هر دو حال،و يعقوب«تنظرونى»خواند به يا در هر دو حال و باقى قرّاء بى يا] [5].
ابو على گفت:رءوس الآيات در باب وقف بمثابت قوافى شعر بود در آن باب كه بر او وقف بايد كردن،و چون«يا»افتد در اواخر آيات و ابيات مىبيفكنند، يعنى«يا» [6]ى اضافت[الى نفس المتكلّم] [7].نبينى كه شاعر چگونه گفت:
فهل يمنعنّي ارتياد [8]البلاد من قدر الموت ان يأتين