نام کتاب : روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن نویسنده : الرازي، ابوالفتوح جلد : 9 صفحه : 315
بِالْقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّةٍ ؛براى آنكه شما راضى شدى نخست بار به نشستن [1].بنشينى با خالفان [2]،در او خلاف كردند؛بعضى گفتند:مع النّساء و الصّبيان؛با زنان و كودكان.و بعضى دگر گفتند:مع المرضى و الزّمني؛با بيماران و زمنان.و بعضى گفتند:مع المتخلّفين [3]،يقال:خلف و تخلّف [4]،به معنى بازپس استادگان.
قوله: وَ لاٰ تُصَلِّ عَلىٰ أَحَدٍ مِنْهُمْ مٰاتَ أَبَداً ،مفسّران گفتند به روايات مختلف كه:سبب نزول آيات آن بود،كه عبد اللّه ابىّ سلول در بيمارى كس فرستاد و رسول را به بالين خود حاضر كرد.رسول-عليه السّلام-به بالين او شد و او را گفت:
اهلكك حبّ اليهود؛ دوستى جهودان تو را هلاك كرد.گفت:[يا رسول اللّه!من تو را تكليف حاضر آمدن نكردم،من از تو استغفار خواستم،براى من استغفار كن] [5]و مرا آرزوست كه پيراهن خود در كفن من كنى و بر من نماز كنى.
چون عبد اللّه ابىّ بمرد پسرش پيش رسول آمد و او را گفت:يا رسول اللّه!حاضر آى.رسول-عليه السّلام-او را گفت:نام تو چيست؟گفت:الحباب بن عبد اللّه.
گفت:نه،بل عبد اللّه بن عبد اللّه،انّ الحباب هو الشّيطان؛حباب،ديو است،تو عبد اللّه بن عبداللّهى.آنگه رسول-عليه السّلام-برفت.دو روايت است:يكى آن است كه، او را كفن كرد در پيراهن خود و نماز كرد بر او،و يك روايت آن است كه،كفن نكرد در پيرهن خود،و لكن خواست تا براى [6]او نماز كند،جبريل آمد و جامۀ رسول گرفت و او را با پس آورد و اين آيت بر او خواند:
و لا تصلّ على احد منهم مات ابدا و لا تقم على قبره، گفت:بر هيچكس از اين منافقان كه بميرند نماز مكن و بر سر گور او مايست [7].و روايتى است كه:رسول-عليه السّلام-خواست تا نماز كند بر او.عمر بن الخطّاب گفت:يا رسول اللّه!ياد دارى كه او فلان روز چه گفت،و فلان روز چه كرد؟رسول را كردار و گفتار بد او ياد مىداد،و رسول-عليه السّلام-تبسّم مىكرد.چون بسيار بگفت،رسول گفت:يا عمر!چندين [8]خواهى گفتن؟خداى مرا مخيّر بكرد در استغفار ايشان،گفت:اگر خواهى استغفار كن براى ايشان،و خواهى