پى بكردند شتر را و عاصى شدند از فرمان خداى شان،و گفتند:
اى صالح بيار به ما [3]آنچه وعده مىكنى ما را اگر هستى تو از پيغامبران.
بگرفت [4]ايشان را زمينلرزه، در روز آمدند در سراهاشان مرده.
برگرديد از ايشان[و] [5]گفت:اى قوم برسانيدم به شما پيغام خداى خود و نصيحت كردم شما را و لكن شما دوست ندارى [6]نصيحتكنندگان را.
و لوط چون گفت[قوم] [7]خود را مىآرى [8]زشتى كه سبق نبرده است شما را به آن كسى از جهانيان؟ [9]
شما [10]مىشوى [11]به مردان به شهوت از جز زنان بلكه [12]شما قومى اسرافكننده[ايد]. [13]
و نبود جواب قومش الّا آنكه گفتند برون كنى [14]ايشان را از شهر شما كه [15]