نام کتاب : روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن نویسنده : الرازي، ابوالفتوح جلد : 7 صفحه : 366
فيعل [1]باشد،آنگه گفت:اگر اسم«يسع»بودى بر وزن فعل [2]،«لام»را در او مجال نبودى چنان كه در يزيد و يشكر نشود و در يحيى،اصمعى گفت:من او را گفتم پس چه گويى كه التّوضح مىگويند نوعى سنگ را و اليعملة النّاقة القويّة و اليحمد [3]حىّ من اليمن؟گفت:فروماند جواب نداد.دگر آنكه ايشان يسع نام مىنهند و ليسع نام مىنهند.فرّاء گفت:تشديد قرائت به اسم اعجمى بهتر [4]ماند براى آنكه ايشان «الف»و«لام»در اسماء كه منصرف نباشد نبرند الّا در صور ضرورت شعر،چنان كه گفت: [5]
وجدنا الوليد بن اليزيد مباركا شديدا بأعباء [6]الخلافة كاهله و گفت:براى آن«الف»و«لام»در يزيد برد كه در وليد برده بود،و اين كه فرّاء گفت:چيزى نيست براى آنكه جملۀ اسماء منصرف را«لام»تعريف در نشود،نبينى كه در أحمر و حمراء مىشود،يقول:مررت بالأحمر و الحمراء،در يزيد و يحيى به آن نمىشود كه اسم علم است و جواب اصمعى كه گفت كسائى به آن فروماند هم اين است كه اين اسماء كه آورد در هيچ علم نيست از توضح و يعمله و ليكن يسع علم است كه اگر تازى است على قول الكسائيّ و علميّت تعريف باشد و «لام»علامت تعريف باشد.پس جمع كردن ميان دو علامت تعريف در يك اسم معنى ندارد.پس معتمد آن است كه شيخ ابو على گفت. وَ يُونُسَ ،هو يونس بن متّى.
وَ لُوطاً ،هو لوط بن هاران پسر برادر ابراهيم بود،و گفتند:پسر خواهرش بود. وَ كلاًّ فَضَّلْنٰا عَلَى الْعٰالَمِينَ ،و همه را از اين پيغامبران [7]،ما تفضيل داديم بر جهانيان، يعنى بر اهل زمانۀ خود هر پيغامبرى در روزگار خود به از امّت خود بودند براى آنكه نشايد كه حكيم تقدّم كند مفضول را بر فاضل كه در حكمت زشت باشد،و روا بود