نام کتاب : روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن نویسنده : الرازي، ابوالفتوح جلد : 6 صفحه : 353
و اميرالمؤمنين -عليه السّلام-از او پرسيد كه اين مرد را چرا كشتى؟به جاى تو [1]گناهى كرده بود با كسى را از آن تو كشته بود؟گفت بىسببى كشتم او را، اميرالمؤمنين -عليه السّلام-بفرمود تا او را قصاص كنند [2]چون او را به بازار بردند تا بكشند و او تن بر كشتن نهاده [3]چون سيّاف او را بنشاند تا قصاص كند [4]مردى بيامد و در دست او آويخت و گفت او را رها كن كه بىگناه است اين مرد را من كشتم و برآن سوگندها ياد كرد [5]تا پيش [6]اميرالمؤمنين [7]بردند اين مرد اقرار داد و گفت اين مقتول را من كشتم و او بىگناه است آن مرد را گفت چرا بر خويشتن گواهى دادى و به قتل[مقرّ] [8]آمدى؟گفت يا اميرالمؤمنين براى آنكه دانستم كه اگر انكار كنم از من بنشوند [9]با آن علامات و شواهد،گفت پس اين حال چون افتاد؟مرد گفت من در سراى خود گوسپندى [10]مىكشتم و كارد خونآلود به خون گوسپند [11]در دست من بود من آواز خرير [12]اين كشته شنيدم در پهلوى سراى من در آن خربه،به تعجيل بيرون [13]جستم و كارد به دست،اين مرد چون بهر آن [14]پاى بشنيد به ديوار بجست من در شدم آن مرد را كشته ديدم بترسيدم ازآنجا بيرون دويدم با كارد خونآلود اين جماعت مرا بگرفتند و مرا راه نداد [15]انكار كردن از آن علامات كه كس از من مقبول [16]نكردى آن مرد كه [17]دومبار آمده بود گفت راست مىگويد همه همچنان است كه او گفت اميرالمؤمنين -عليه السّلام-با [18]اصحابان [19]نگريد و گفت چه بايد كردن؟گفتند آن مرد اوّل را رها بايد كردن و اين [20]دوم [21]را بكشتن.