نام کتاب : روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن نویسنده : الرازي، ابوالفتوح جلد : 6 صفحه : 101
كه درعى از خانۀ او جهودى دزديده بود [1]و در خانۀ او بازيافتهاند او را دست بداشته است [2]و در مردى از آن ما آويخته،طعيمة [3]بن ابيرق را خواستند.رسول-عليه السّلام- ايشان را بخواند و همه را حاضر كرد و آن مجارّه برفت.رسول [4]-عليه السّلام-از حسن ظن به مرد مسلمان و از اتّهام او جهود را گمان برد كه خود [5]دزديده است و مسلمان مبرّاست،خواست تا با جهودان [6]خصومت كند،خداى تعالى اين آيت فرستاد و رسول را آن حال معلوم كرد.
و روايتى دگر از عبد اللّٰه عبّاس آن است كه طعيمة [7]بن ابيرق درعى از كسى بدزديد،و آن درع در انبانى بود كه در آنجا پارهاى سپوست [8]بود،آن انبان پارهاى سوراخ [9]كرد تا در راه[آن] [10]سپوست [11]مىريخت،آنگه انبان بياورد و بر در سراى زيد بن السّمير [12]اليهودىّ بنهاد و درع به در [13]گرفت و به خانۀ خود برد.چون بامداد بود، خداوند درع طلب درع كرد،درع نيافت.از سراى بيرون آمد،سبوس [14]ريخته بود،براثر آن برفت و پى به در سراى زيد بن السّمير [15]برد و او را بگرفت و پيش رسول آورد.
رسول-عليه السّلام-همّت آن كرد كه آن جهود را دست ببرد،خداى تعالى آيت فرستاد.
ضحّاك گفت:آيت در مردى انصارى آمد كه درعى به وديعت به او [16]دادند.
چون بازخواستند انكار كرد و گفت:خبر ندارم.مرد در او آويخت و او را پيش رسول آورد.قوم او بيامدند و گفتند:اين مردى صالح[است] [17]و اين خيانت[340-ر]به او لايق نباشد و خداوند درع بر او دروغ[مى] [18]گويد.رسول-عليه السّلام-گواهى