نام کتاب : روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن نویسنده : الرازي، ابوالفتوح جلد : 5 صفحه : 404
سَنُدْخِلُهُمْ ،«سين»استقبال را باشد تا فعل خالص كند به مستقبل و از آن ببرد كه اين بنا حال را بشايد [1]،چه اگر«سين [2]»نبود مشترك باشد اين بنا بين الحال و الاستقبال. جَنّٰاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهٰارُ ،گفت:آنان كه ايمان آرند و عمل صالح كنند ما ايشان را به بهشتهايى بريم كه در زير درختان از [3]جويها مىرود.و «جنت»،بستانى باشد كه:درختان او به سايه،زمين بپوشد،من الجنّ و هو السّتر،و قوله: تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهٰارُ ،از جملۀ اتّساع است،و حقيقت آن است كه ماء الأنهار براى آنكه جوى نرود،آب جوى رود و لكن على حذف المضاف و اقامة المضاف اليه مقامه.
خٰالِدِينَ فِيهٰا ،هميشه باشند آنجا،و نصب او بر حال است. أَبَداً ،نصب او بر ظرف است،و روا بود كه مؤكّد حال بود [4]،أى خالدين مؤبدين. لَهُمْ فِيهٰا أَزْوٰاجٌ مُطَهَّرَةٌ ،ايشان را در آنجا زنانى باشند پاكيزه-و اين را شرح رفته است.
وَ نُدْخِلُهُمْ ظِلاًّ ظَلِيلاً ،و ايشان را در سايۀ گسترده بريم،جايى كه سايه باشد و آفتاب با او نرسد آن را ظلّ گويند،و آنكه آفتاب به او برسد و از او بشود آن را فىء گويند من فاء اذا رجع،براى آنكه در بهشت آفتاب نباشد.و گفتهاند:ظلّ سايۀ بامداد بود و فىء سايۀ نماز ديگر،و اين را نيز مرجع با قول اوّل است،قال الشّاعر [5]:
فلا الظّلّ من برد الضّحى نستطيعه و لا الفىء من برد العشىّ نذوق و ظليل آن باشد كه در او گرما و سموم نباشد في قول الحسن،چنان كه گفت: