وَ لَهُ عَذٰابٌ مُهِينٌ ،و او را عذابى و المى بود مقرون به استخفاف و اهانت،و اين صفت عقاب خداست مستحقّان عذاب را،و معتزله به اين آيت تمسّك كردند در آنكه فاسق لا محاله معاقب باشد،و عقاب او منقطع نبود،جواب گوييم:ايشان را در آيت تمسّكى نيست از وجوه بسيار،منها آنكه حدود جمع است و بر عموم است و آن را تخصيص كردن بىدليلى وجه ندارد،و آنكس كه او جمله حدود خداى را- جلّ جلاله-تعدّى كند كافر باشد،و كافر لا محال [2]معاقب بود و عقابش مؤبّد باشد.
دگر آنكه: وَ مَنْ يَعْصِ اللّٰهَ ،لفظ«من»لفظى [3]صالح عموم را و خصوص را به نزديك ما،چه به نزديك ما عموم را صيغتى مخصوص نيست كه اگر آن صيغت در خصوص استعمال كنند مجاز باشد،و دليل بر اين آن است كه قائل چون گويد:
من دخل داري أكرمته به اين لفظ يكبار عموم خواهد و يكبار خصوص،و مجرّد استعمال ايشان لفظ را در يك معنى يا بيشتر دليل كند بر حقيقت آن و اشتراك او در آن معنى كه در او استعمال كرده باشد ما دام [4]تا خالى بود از قرينه كه دليل كند بر آنكه مراد ايشان مجاز است به آن يا به يكى از آن.
دليل ديگر بر آنكه اين لفظ،أعني لفظ«من»مشترك است بين العموم و الخصوص آن است كه:ما به ضرورت دانيم حسن استفهام آنكس كه شنود از قائلى كه گويد:من دخل داري أكرمته،بپرسد از او و گويد:أ من العلماء،أم من عامّة النّاس،أم من الأحرار،أم من العبيد،أم من الغرباء-الى غير ذلك.و در حسن [298-ر]استفهام دليل است بر آنكه لفظ مشترك است بين المعنيين،چه اگر لفظ مختصّ بودى استفهام نيكو نبودى،و ما حسن استفهام بهضرورت مىدانيم على وجه لا دفع له،چون لفظ مشترك بود بين العموم و الخصوص چه منكر باشند ازآنكه تخصيص كنند آيت را به كافران دون فاسقان اهل صلات.
دگر آنكه:ايشان اصحاب صغاير را از اين عموم اخراج مىكنند،اگر ايشان را بود كه بعضى را اخراج كنند چرا ما را نبود كه بعضى دگر را اخراج كنيم.