نام کتاب : روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن نویسنده : الرازي، ابوالفتوح جلد : 20 صفحه : 263
خداى ما را وعده داد.گفت:از آن بنادق مشك و عنبر و از آن جواهر كه بر زمين ريخته بود مشتى برگرفتم و چندان كه خواستم تا جوهرى از آن جوهرها كه در درها نشانده بود بركنم نتوانستم،و برگشتم و با يمن آمدم و با مردمان حكايت كردم و آن جواهر كه آورده بودم اظهار كردم و بعضى بفروختم.
اين حديث ظاهر شد و در زبانها افتاد تا به معاويه رسيد.كس فرستاد و مرا بخواند،و اين حال در خلوت از من بپرسيد.گفت:من چنان كه ديده بودم بگفتم.معاويه را باور نمىبود.كس فرستاد به كعب الأحبار و او را بخواند و گفت:يا كعب الاحبار،در دنيا مدينهاى هست از زرّ و سيم و ياقوت و انواع جواهر بر اين شكل و بر اين هيئت؟گفت:بلى،هست و من تو را خبر دهم به آن،و آنكس كه آن بنا كرد آن شدّاد عاد كرد،و ذكر اين مدينه در قرآن است في قوله: إِرَمَ ذٰاتِ الْعِمٰادِ، اَلَّتِي لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُهٰا فِي الْبِلاٰدِ .
معاويه گفت:آن حديث براى من بگو.گفت:بدان كه عاد اولى قوم هود نبودند و انّما قوم هود از فرزندان عاد اوّل بودند،و اين عاد نخستين را دو پسر بودند [1][117-پ]:يكى شديد نام بود و يكى [2]شدّاد.چون عاد هلاك شد، ايشان به پادشاهى بنشستند و مردم را قهر كردند و شهرها بگشادند و به ستم به دست فروگرفتند.آنگه شديد بمرد و شدّاد بماند و پادشاهى با او افتاد،و پادشاهان زمين مطيع او شدند و او را گردن نهادند،و او مولع بود به كتابها خواندن،هرجا كه به ذكر بهشت رسيدى خوش آمدى او را و بخواندى و برآن واقف شدى تا آرزو خاست او را كه در دنيا بهشتى بنا كند.صد مرد قهرمان را بخواند،با هر قهرمانى هزار مرد استاد و مزدور،و ايشان را بر اين گماشت.و به اقصاى عالم نامهها بنوشت و خبر داد كه من بنايى مىسازم چونين.هركس به آن مقدار كه در خزانۀ اوست از زرّ و درم و انواع جواهر،بايد تا مرا يارى دهد.از