نام کتاب : روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن نویسنده : الرازي، ابوالفتوح جلد : 2 صفحه : 12
واحد [1]ماند يا لفظ او را حروف جمعش از حروف واحد كمتر بود آن را تذكير كنند، چنان كه اعشى گفت:
ودّع هريرة انّ الرّكب مرتحل و نگفت مرتحلة زجّاج گفت معنى آن است كه:جنس البقرة [2]تشابه علينا. وَ إِنّٰا إِنْ شٰاءَ اللّٰهُ لَمُهْتَدُونَ ،اى لموفّقون فيما امرنا،و اگر خداى خواهد ما راهيافته و موفّق گرديم در اين امر كه ما را كردند.
جواب دادند ايشان را كه:اين گاوى مىبايد،لا ذلول،نه كار شكسته،اى مذلّلة بالعمل تثير الارض،كه زمين سپرده باشد،يقال:رجل ذليل بيّن الذّلّ و الذّلّة و المذلّة،و دابّة ذلول بيّنة الذّلّة.و ذلول [3]در صفت اسپ [4]و در صفت مرد مدح باشد، قال اللّه تعالى: أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكٰافِرِينَ [5]...،و در صفت گاو ذمّ است اين جا.
و تثير الارض،من أثرت التّراب باشد چون خاك بازمشيباند [6].و گاو نر را از اين جا«ثور»خوانند كه زمين شيباند [7]،و ثار النّقع [8]گرد انگيخته شد،و اثرته انا، من برانگيختم،و ثار الفحل،آن باشد كه شتر نر حمله آرد.و كسى كه به قصد كسى برخيزد،گويند:ثار إليه،و اخذ الثّار و طلب الثّار،از اين جا باشد كه كينه بازخواست.و ثأرت [9]بالقتيل،آن باشد كه كشندۀ او را بازكشد [10].
وَ لاٰ تَسْقِي الْحَرْثَ ،كشت را آب نداده باشد،كه جايى كه آب روان نباشد كشت را به گاو و شتر آب دهند كه از چاهها بر كشند. مُسَلَّمَةٌ ،يعنى برى از عيبها.
حسن بصرى گفت:درست دست و پا. لاٰ شِيَةَ فِيهٰا ،يكرنگ،در او [11]نباشد مخالف