نام کتاب : روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن نویسنده : الرازي، ابوالفتوح جلد : 19 صفحه : 369
آيت آن بود كه كافران خواستند كه رسول را به چشم كنند.قومى از قريش بيامدند و برابر او بايستادند و گفتند:ما مانند اين مردى [1]نديديم در فصاحت و بلاغت و اظهار بيّنت.و گفتند:اين جماعتى بودند از بنى اسد [2]معروف به چشم بد،بيامدند و اين گفتند.و در خبر آوردهاند كه:يكى از ايشان به گاوى يا شترى نيكو [3]بگذشتى [4]كه گفتى [5]:چه نيكوست اين!شتر دور نرفتى تا [6]بيفتادى به دردى و علّتى،و خداوندش او را بكشتى.و گفتند:وقتى كه ايشان را گوشت بايستى،يكى از ايشان كنيزك را گفتى برخيز و زنبيل برگير تا پارهاى گوشت بيارى [7].او بيامدى هركجا شترى [8]يا گاوى يا گوسفندى نيكو [9]بديدى بگفتى:ما احسنها و ما رأيت مثلها،در حال بيفتادى و خداوندش به سر آمدى و بكشتى و او را نصيبى بدادى [10].
و گفتند:در ميان ايشان مردى بود[و چشم او چنان بود كه بر هرچه آمدى]به استحسان،اصابت كردى،[70-ر]او را رها نكردندى كه از خيمه بيرون آيدى.وقتى كه دلش تنگ شدى،دامن خيمه برداشتى و نظاره مىكردى،اگر ناگاه [11]كاروانى يا گلّهاى بگذشتى آنجا،هرآن چهار پاى كه به چشم او در آمدى،چون چشم بر او افگندى از پاى بيفتادى يا بمردى [12]يا بكشتندى.
كلبي گفت:قريش بيامدند و اين مرد را گفتند تو را چه زيان دارد [13]اگر