وَ مٰا ظَلَمْنٰاهُمْ وَ لٰكِنْ كٰانُوا هُمُ الظّٰالِمِينَ [2]،گفت:ما ظلم نكرديم بر ايشان و لكن ظلم ايشان كردند.[بر خود،چه من عالمم به قبح ظلم و مستغنىام از او،و عالمم به استغناى خود،از من ظلم نيايد ظلم ايشان كردند] [3]به ارتكاب معاصى و فعل قبايح.
آنگه گفت: وَ نٰادَوْا يٰا مٰالِكُ ،ندا كنند اهل دوزخ،چون كار بر ايشان سخت شود،گويند:اى مالك-و او خازن دوزخ است- لِيَقْضِ عَلَيْنٰا رَبُّكَ ،بگوى تا خداى جان ما بردارد و عمر بر ما به سر آرد تا از اين عذاب برهيم. قٰالَ ،مالك جواب دهد و گويد: إِنَّكُمْ مٰاكِثُونَ ،شما اين جا خواهى بودن.
عبد اللّٰه عباس [4]گفت و سدى كه:ايشان هزار سال اين ندا مىكنند،هيچ [5]جواب نيايد،از پس هزار سال گويند ايشان را كه:شما اين جا خواهى بودن.عبد اللّٰه عمر [6]گفت:پس از چهل سال.و نوف گفت:پس از صد سال.ابو الدرداء روايت كند كه:رسول-عليه السلام-خواند.يا مال!ترخيم،چنان كه حارث را گويند:يا حار [7].
لَقَدْ جِئْنٰاكُمْ بِالْحَقِّ ،گفت:ما حق آورديم به شما و لكن شما بيشترينهتان [8]حق را كارهاى.و خطاب با جملهى مكلفان است،و مراد به اكثر،كافراناند و كراهت حق دليل كفر صاحبش كند.
أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً ،بل ايشان عزم مصمم[220-پ]بكردهاند بر كفر و ما نيز عزم كرديم بر عقاب ايشان [9]،و عزم در حق خداى تعالى مجاز باشد،تفسير او به ارادت كنند.اما براى ازدواج لفظ عزم و ابرام گفت،و ابرام،احكام باشد،يقال:ابرمت عزمى و صممته،و معنى آن است كه ايشان مبالغت كردند در معصيت و ما نيز مبالغت كنيم در عذاب ايشان.
آنگه گفت: أَمْ يَحْسَبُونَ أَنّٰا لاٰ نَسْمَعُ سِرَّهُمْ ،يا مىپندارند كه ما سر ايشان و