نام کتاب : روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن نویسنده : الرازي، ابوالفتوح جلد : 16 صفحه : 226
ظالمان را كه:به اين خون ناحق كه ريختى [1]انتقام بكشم از شما [2]و تو را و زن تو را در اين بستان هلاك كنم چنان كه كس [3]بر شما رحمت نكند [4]و دفن نكند [5]شما را و گوشت شما دد و دام خورد و استخوانهاى [6]شما به روى [7]زمين پوسيده گردد.
الياس بيامد و اين پيغام بگزارد.ملك خشم گرفت،گفت:تو و هر پيغامبرى كه آمد همه [8]دروغ گفتى و نه از قبل خداى آمدى و ما در اين كه هستيم از عبادت اصنام و تنعّم جز بر هدايت و رشاد نهايم.الياس جواب داد،او را،ملك خشم گرفت، خواست تا او را بگيرد و سياست فرمايد [9]از ملك [10]بگريخت و از او روى [11]بازگرفت و بر كوهى [12]شد بلند و در غارى پنهان شد و خداى را عبادت مىكرد،هفت سال.
و خداى تعالى او را از ايشان بپوشيد تا بجهد جهيد،او را طلب كردند و نيافتند.الياس پس از آن بر ملك دعا كرد و گفت:بار خدايا!او را مبتلا كن به بلايى كه از من [13]مشغول شود.و ملك پسرى داشت كه جهان به چشم [14]او ديدى [15]و او را بر جان خود بگزيدى.خداى تعالى آن پسر را بيمارى داد [16]سخت،و ملك دلمشغول شد و دعا و تضرّع كرد [17]به آن بت كه بعل نام بود،و سود نداشت.و چهارصد مرد بودند كه خدمت بتخانه كردندى.ايشان را گفت:همانا اين بعل را از ما ملال است شما را ببايد رفتن به ولايت شام و از بتان ديگر خواستن [18]و دعا كردن تا باشد كه اين پسر را شفا پديد آيد [19].آن چهارصد مرد از شهر بيرون آمدند و به بن آن كوه فرود آمدند [20].
الياس برآن بود.الياس چون از ايشان خبر يافت برخاست و فرود آمد [21]و روى در