نام کتاب : روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن نویسنده : الرازي، ابوالفتوح جلد : 15 صفحه : 190
آنگه خطاب[198-ر]كرد با مخاطبى مبهم [1]،گفت: وَ إِنْ جٰاهَدٰاكَ ،اگر بر تو سختيى كنند و با تو مجاهده كنند تا به من شرك آرى و با من انباز گيرى و در من چيزى گويى كه ندانى، فَلاٰ تُطِعْهُمٰا ،طاعت ايشان مدار و فرمان ايشان مبر.
گفتند:آيت در سعد بن ابي وقّاص آمد كه چون او اسلام آورد،مادرش را خبر دادند-و مادر او جميله بنت ابي سفيان بن اميّة بن عبد شمس بن عبد مناف بود-او را گفت:يا سعد!صابى شدى؟و اللّه كه سقف هيچ خانه مرا سايه نكند [2]از آفتاب و باد،و هيچ طعام و شراب نخورم تا تو به محمّد كافر نشوى.او گفت[نشوم] [3].
يك روز و دو روز تا سه روز طعام نخورد [4]،رنجور شد.مردم او را ملامت كردند.
گفتند:مادرت رنجور شد،و بيم است تا [5]هلاك شود.او بيامد و رسول را -عليه السّلام-بگفت اين حال.خداى تعالى اين آيت فرستاد،اگر درست شود كه آيت در حقّ اوست،مراد او باشد و جز او از آنان كه ايشان را مثل اين حال باشد.
رسول-عليه السّلام-گفت:برو با او به همه چيز بساز و احسان كن و رضاى او نگاه دار،جز در اين يك چيز كه در اين باب رضاى خداى نگه بايد داشت و رضاى مادر و پدرها بايد كرد.
آنگه گفت بر سبيل تهديد و وعيد: إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ ،مرجع و بازگشت شما با من است،خبر دهم شما را به آنچه كرده باشى،يعنى جزا دهم شما را به كردۀ شما.
بهز بن حكيم روايت كرد از پدرش از [6]جدّش كه گفت:رسول را پرسيدم كه «من ابرّ»،با كه نيكوى [7]كنم؟گفت:با مادرت.گفتم:پس با كه؟گفت:با پدرت گفتم:پس با كه؟گفت:الأقرب فالأقرب،گفت با آنكه نزديكتر باشد.