نام کتاب : روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن نویسنده : الرازي، ابوالفتوح جلد : 14 صفحه : 273
بودند،خواستند تا جدا شوند،رسول گفت:
على حالكما. آنگه على را گفت:يك ساعت به مسجد رو.او بيرون رفت.فاطمه را گفت:چگونه مىيابى شوهرت را؟ گفت:
خير بعل، بهتر شوى [1]،آنكه [2]است كه زنان قريش مرا طعنه مىزنند و مىگويند:
انّ اباك زوّجك فقيرا معدما لا مال له،پدر تو تو را به مردى درويش داده است كه از دنيا مالى ندارد.
رسول-عليه السّلام-گفت:يا فاطمه!بدان كه پدرت درويش نيست،و شوهرت درويش نيست،و خداى تعالى خزاين و گنجهاى زمين بر من عرضه كرد از زر و سيم، من قبول نكردم و اختيار آخرت كردم.و اگر تو آن بدانى كه پدرت مىداند،دنيا و زينت دنيا در چشم تو زشت گردد.بدان كه اين زنان كه اين گفتند نه بر طريق شفقت گفتند،من تو را به مردى دادهام [3]
اقدمهم سلما و اكثرهم علما و اعظمهم حلما ،به اسلام از همه پيشتر است[و به علم از همه بيشتر] [4]و به حلم از همه عظيمتر.و بدان كه تا خداى تعالى در آسمان تو را به على نداد،من تو را در زمين به او ندادم،و بدان كه خداى تعالى در [5]زمين اطّلاعى كرد و دو مرد را برگزيد:يكى را پدر تو كرد و يكى را شوهر تو كرد،نيك شوهر [6]است اين شوهر تو.در او عصيان مكن به آنچه تو را فرمايد.آنگه دعا كرد ايشان را و گفت:
اللّهمّ اجمع شملهما [7]و الّف بين قلوبهما [8]و اجعلهما و ذرّيّتهما من ورثة جنّة النّعيم و ارزقهما ذرّيّة طاهرة طيّبة مباركة و اجعل في ذرّيّتهما البركة و اجعلهم ائمّة يهدون بأمرك الى طاعتك و يأمرون بما يرضيك، بار خدايا جمع اينان [9]مجتمع دار،و دلهاشان به هم آر،اينان را و فرزندان اينان را وارثان بهشت نعيم [10]كن،و فرزندانى پاكيزه روزى كن اينان را،و بر فرزندان ايشان بركت كن،و ايشان را امامانى كن كه به فرمان تو راهنمايان خلقان باشند.