يافتند [1]بندهاى را از بندگان ما كه داديم او را رحمتى از نزديك ما [2]،و بياموختيم او را از نزديك ما [3]علمى.
گفت او را موسى پى تو گيرم بر آنكه بياموزى مرا از آنچه آموختهاند تو را [4]صلاح؟ گفت تو نتوانى با من صبر كردن.
و چگونه صبر كنى بر آنچه گرد نگرفتهاى به آن آزمايشى.
گفت:يابى مرا اگر خواهد خداى شكيبا و نافرمانى نكنم تو را هيچ فرمانى.
گفت اگر پسرو من [5]باشى مپرس مرا از چيزى تا بيارم [6]تو را از او ياد كردى.
برفتند تا چون در نشستند [7]در كشتى بشكست آن را[گفت [8]]:بشكستى اين [9]را تا غرق شود اهلش،آوردى چيزى عجب.
گفت نگفتم كه تو نتوانى با من صبر كردن؟ گفت مگير مرا به آنچه فراموش كردم،و بر من [10]منه از كار من دشخوارى.
[11] برفتند تا بديدند كودكى را بكشت او را،گفت:بكشتى نفسى
[1] .آب:يافتن.
[3] [2] .آب:خود.
[4] .آب+از.
[5] .آج،لب:پيرو من.
[6] .آج،لب:بياموزم.
[7] .آج،لب:در نشينند.
[8] .آط:ندارد،از آب افزوده شد.
[9] .آج،لب:آن.
[10] .آب:بر سر من.
[11] .اساس:تا اين جا افتادگى دارد،از نسخه آط،آورده شد.