نام کتاب : روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن نویسنده : الرازي، ابوالفتوح جلد : 13 صفحه : 175
قٰالَ هُمْ أُولاٰءِ عَلىٰ أَثَرِي ،موسى گفت:اينك ايشان [1]براثر مناند و من براى آن شتافتم تا طلب رضاى تو كنم.
خداى تعالى او را خبر داد از فتنۀ سامرى،گفت: فَإِنّٰا قَدْ فَتَنّٰا ،ما قوم تو را امتحان كرديم از پس تو،يعنى از پس آمدن تو. وَ أَضَلَّهُمُ السّٰامِرِيُّ ،و سامرى ايشان را گمراه كرد.نگر تا قديم-جلّ جلاله-چگونه فرمود حوالت امتحان كه تفسير او تشديد تكليف باشد،به خود حوالت كرد [2]و حوالۀ [3]اضلال به سامرى كرد،اگر اضلال خداى كردى،حوالت به سامرى نبودى.مفسّران گفتند:ششصد هزار مرد بودند همه به گوساله مفتون و گمراه شدند،جز دوازده هزار مرد كه ايشان با هارون بماندند، گوسالهپرست نشدند.
فَرَجَعَ [4]،موسى-عليه السّلام-با ميان قوم [5]آمد خشمناك و دلتنگ،ايشان را گفت: يٰا قَوْمِ ،اى امّت من!نه خداى تعالى شما را وعده و نويد نكو داد؟و آن وعده آن بود كه خداى تعالى گفته بود كه:من كتابى دهم شما را كه در او بيان حلال و حرام باشد،يعنى تورات روزگار دراز شد از پس مفارقت من از شما؟ صورت استفهام است و مراد انكار،يعنى عهد دراز نشد [6].«ام»،معادلۀ همزۀ استفهام است،يا شما خواستى كه حلال شود بر شما خشمى از خداى من [7]و قرّاء خلاف نكردهاند در كسر«حا»اين جاى كه [8]حلّ [9]يحلّ خواندند [10]من الحلال. فَأَخْلَفْتُمْ مَوْعِدِي ،موعد من خلاف كردى.و وعدۀ ايشان موسى را آن بود كه:بر عهد او بايستند و مقام كنند و از آن بر نگردند تا آمدن موسى باشد.
قٰالُوا مٰا أَخْلَفْنٰا مَوْعِدَكَ بِمَلْكِنٰا ،ما وعدۀ تو را خلاف نكرديم به ملك و قدرت و طاقت خود،اين مؤمنان گفتند كه مالك نبوديم و نتوانستيم دفع آن كيد كردن كه