نام کتاب : روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن نویسنده : الرازي، ابوالفتوح جلد : 13 صفحه : 156
لا يخطي،خطا نكند آن را و آن بر او فرونشود. وَ لاٰ يَنْسىٰ ،و فراموش نكند و عالم الذّات است،و همۀ معلومات معلوم اوست على كلّ وجه يصحّ أن يكون معلوما.
اَلَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْداً ،اهل كوفه«مهدا»خواندند على التّوحيد،و باقى على الجمع«مهادا»و مثله:فرش و فراش،او آن خداست كه زمين به گهوارۀ شما كرد تا در او بيارامى و در او بگردى و آرامگاه شما باشد. وَ سَلَكَ لَكُمْ فِيهٰا سُبُلاً ،و براى شما در او راهها پيدا كرد تا در او مىروى به سفرها و مقاصد و حوائج خود مىجويى. وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّمٰاءِ مٰاءً ،و براى شما از آسمان آبى فروفرستاد،يعنى باران.آنگه از مغايبه،با خبر دادن آمد از خود بر سبيل تعظيم به لفظ جمع گفت:
فَأَخْرَجْنٰا بِهِ أَزْوٰاجاً ،يعنى اصنافا و انواعا،انواع و اصناف. مِنْ نَبٰاتٍ ،از گياهها.
شَتّٰى ،مختلف [1]به جنس و شكل و رنگ و طعم و طبع و بوى،بهرى [2]سبز و بهرى [3]سرخ و بهرى [4]زرد و بهرى [5]كبود و بهرى لعل و بهرى سپيد و بهرى سياه و بهرى [6]گرم و بهرى [7]سرد و بهرى [8]تر و بهرى [9]خشك و بهرى تلخ و بهرى شيرين و بهرى شور [10]و بهرى نافع [11]و بهرى [12]با مضرّت و بهرى [13]گوارنده و بهرى [14]گزاينده و بهرى [15]زهر و بهرى [16]ترياق و بهرى درد و بهرى دوا،تا بدانى كه به طبع نيست و به دهر [17]نيست و به هوا نيست و به ستاره نيست،جز فعل قادرى [18]حكيم مريد نيست كه به حسب مصلحت چنان كه خواست و مصلحت شناخت بيافريد و بيرون آورد تا تو به فصل ربيع بروى و در او نگاه كنى [19]،راحت چشمت باشد و نزهت دلت و زيادت يقينت و راه نمايندهات به خالقى و مدبّرى.
و في كلّ شيء له آية تدلّ على انّه واحد كُلُوا وَ ارْعَوْا أَنْعٰامَكُمْ ،اين از جملۀ آن جايهاست كه قول از او محذوف كردند،