نام کتاب : روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن نویسنده : الرازي، ابوالفتوح جلد : 12 صفحه : 104
و مبارز مىافگند از چپ و راست تا مجروحش بكردند [1]و جراحات بسيار بر اندامش كردند [2]بيامد و آبى خواست شربهاى [3]شير به او دادند.او آن شربۀ [4]شير بستد و گفت:صدق اللّه و صدق رسوله [5].خدا و پيغامبر راستيگرند [6]چون او را بكشتند هر دو لشكر را معلوم شد كه معاويه و لشكرش باغىاند،از قتال أمير المؤمنين بازايستادند.عمرو عاص گفت:نمىدانى شما كه او را على كشت كه اگر على او را به كالزار [7]نياوردى او كشته نشدى.ايشان دلخوش شدند و با سر كالزار [8]شدند.اميرالمؤمنين را بگفتند كه:عمرو چه گفت؟گفت:اى ملعون كه اوست اگر چنين باشد پس هركس [9]را كه رسول به كالزار [10]برد در بدر و [11]حنين و احد و ديگر وقايع همه را پيغامبر كشته باشد.و در مسائل پسر كوّا كه أمير المؤمنين را پرسيد،از عمّارش پرسيد،گفت:
خالط الايمان لحمه و دمه و هو محرّم على النّار، گفت:ايمان با گوشت و خون عمّار آميخته شده است و او [12]بر آتش حرام است.و اخبار در فضايل عمّار بسيار است.
مجاهد گفت:آيت در جماعتى مسلمانان آمد از اهل مكّه كه ايمان آورده بودند [13]مهاجريان گفتند:اگر هجرت نكنى [14]و با مدينه نيايى [15]از ما هيچ نه [16]اى.
برخاستند تا با مدينه آيند،قريش ايشان را در راه بگرفتند و عذاب كردند.ايشان كلمت كفر گفتند [17]بر كراهت خود.
محمّد بن سيرين گفت:آيت در عيّاش بن أبى ربيعه آمد و او از جملۀ مهاجران اوّل بود و او سخت طاعت دار مادر و پدر بود و [18]برّ بود به مادر،مادرش از مكّه پيغام فرستاد و گفت:من نذر كردهام كه طعام سير نخورم و در سايه ننشينم تا تو را